-
نوشتهشده در ۸ آذر ۱۴۰۱، ۱۷:۳۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@ma-a
ماه کنعانی من مسند مصر آن تو شد
وقت آن است که بدرود کنی زندان را -
نوشتهشده در ۸ آذر ۱۴۰۱، ۱۷:۴۱ آخرین ویرایش توسط erfan wizard انجام شده
@hanu
ایران ای سرای امیدبر بامت سپیده دمید
بنگر کزین ره پر خون
خورشیدی خجسته رسید
اگر چه دلها پر خون است
شکوه شادی افزون است
(سایه) -
@hanu
ایران ای سرای امیدبر بامت سپیده دمید
بنگر کزین ره پر خون
خورشیدی خجسته رسید
اگر چه دلها پر خون است
شکوه شادی افزون است
(سایه)@erfan-f
تو خود ای شب جدایی چه شبی بدین درازیبگذر که جان سعدی بگداخت از نهیبت
-
@0Farzam0
تا توانی گاهگاهی بی تکلف زیستن
زین تعلق ها که داری اندکی وارستن است -
jahad_121
تا درد و ورم فرو نشیند
کافور بر آن ضماد کردند -
نوشتهشده در ۸ آذر ۱۴۰۱، ۱۸:۰۴ آخرین ویرایش توسط erfan wizard انجام شده
@ma-a
در جوانی جان گرگت را بگیر ... وای اگر این گرگ گردد با تو پیر !
(فریدون مشیری) -
@ma-a
در جوانی جان گرگت را بگیر ... وای اگر این گرگ گردد با تو پیر !
(فریدون مشیری)@erfan-f
رو سر بنه به بالین تنها مرا رها کن
ترک من خراب شبگرد مبتلا کن -
نوشتهشده در ۸ آذر ۱۴۰۱، ۱۸:۰۶ آخرین ویرایش توسط erfan wizard انجام شدهاین پست پاک شده!
-
نوشتهشده در ۹ آذر ۱۴۰۱، ۷:۴۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@ma-a
نه خدا توانمش گفت نه بشر توانمش خواند
متحیرم چه نامم شه ملک لافتی را -
@hanu
ای بی خبر بکوش که صاحب خبر شوی
تا راهرو نباشی کی راهبر شوی -
نوشتهشده در ۹ آذر ۱۴۰۱، ۹:۴۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@ma-a
یا رب تو زمانه را دلیلی بفرست
نمرودان را پشه چو پیلی بفرست -
@hanu
تا نرسد نشان تو
نیست نشان زندگی -
فارغ التحصیلان آلاءنوشتهشده در ۹ آذر ۱۴۰۱، ۱۳:۲۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@Ozan-hs یا ما سر خصم را بکوبیم به سنگ
یا او سر ما به دار سازد آونگ -
@Ozan-hs یا ما سر خصم را بکوبیم به سنگ
یا او سر ما به دار سازد آونگ -
@nazanin-mirzai
گر غم لشکر انگیزد که خون عاشقان ریزد
من و ساقی به هم سازیم و بنیادش براندازیمنوشتهشده در ۹ آذر ۱۴۰۱، ۱۶:۰۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده@Farhadd
من و انکار شراب این چه حکایت باشد؟غالباً این قَدَرَم عقل و کِفایت باشد
-
@hanu
در آن نفس که بمیــرم در آرزوی تــــو باشمبدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم
جناب سعدی
-
@hanu
در آن نفس که بمیــرم در آرزوی تــــو باشمبدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم
جناب سعدی
نوشتهشده در ۹ آذر ۱۴۰۱، ۱۶:۵۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده@Ozan-hs
میزد به شمشیر جفا میرفت و میگفت از قفا
سعدی بنالیدی ز ما مردان ننالند از الم -
@hanu
ماهی که قدش به سرو میماند راست
آیینه به دست و روی خود میآراست -
@Ozan-hs یا ما سر خصم را بکوبیم به سنگ
یا او سر ما به دار سازد آونگ@nazanin-mirzai
گویند بخوان یاسین تا عشق شود تسکین
جانی که به لب آمد چه سود ز یاسینی
آن دلشده خاکی کز عشق زمین بوسد
در دولت تو بنهد بر پشت فلک زینی