-
نوشتهشده در ۲۰ آذر ۱۴۰۱، ۲۱:۳۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
زنده مےکرد مرا دم به دم امّید وصال
ور نه دور از نظرت کُشتهی هجران بودم... -
نوشتهشده در ۲۱ آذر ۱۴۰۱، ۱۷:۳۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
تا نرود نفس ز تَن
پا نکشم زِ کوی تو... -
غمگینم
خودم را بغل گرفته ام
و شانه هایم
چون گهواره ی کودکی گریان
تکان تکان می خورد!
غمگینم
و می دانم هیچ پرنده ای
روی شاخه های لرزان یک درخت
لانه نخواهد ساخت! -
گهی بر درد بی درمان بگریم
گهی بر حال بی سامان بخندم
سعدی -
نوشتهشده در ۲۴ آذر ۱۴۰۱، ۱:۱۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
ترسم ای مرگ، نیایی تو و من پیر شوم
وین قدر زنده بمانم که ز جان سیر شوم... -
نوشتهشده در ۲۵ آذر ۱۴۰۱، ۸:۴۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
صبح یعنی پرواز
"قد کشیدن در باد"
چه کسی می گوید
پشت این ثانیه ها
تاریک است؟!
گام اگر برداریم
"روشنی" نزدیک است...#سهراب_سپهری
-
نوشتهشده در ۲۵ آذر ۱۴۰۱، ۱۲:۳۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
یا درد و غَمی که دادهای بازش گیر
یا جان و دلی که بردهای بازم ده..!
|رهی معیری| -
ما نه آنیم که در بازیِ تکراریِ این چرخ و فلک
هر که از دیدهِ مان رفت ز خاطر ببریمیا که چون فصل خزان آمد و گل رفت به خواب
دل به عشق دگری داده ز آنجا برویموسعت دیده ی ما خاک قدمهای تو بود
خاکِ زیر قَدمت را به دو دنیا ندهيم -
نوشتهشده در ۲۵ آذر ۱۴۰۱، ۲۰:۲۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
«چرخ گردون چه بخندد چه نخندد تو بخند
مشکلی گر سر راه تو ببندد تو بخند
غصه ها فانی و باقی تو بخند
گر دلت از ستم و غصه برنجد تو بخند»
@Miss-Joker -
نوشتهشده در ۲۶ آذر ۱۴۰۱، ۹:۱۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
در خواب ناز بودم شبی
دیدم کسی در میزند
در را گشودم روی او
دیدم غم است در میزند
ای دوستان بی وفا
از غم بیاموزید وفا
غم با ان همه بیگانگی هر شب به من سر می زند🥲
️
-
فارغ التحصیلان آلاءنوشتهشده در ۲۶ آذر ۱۴۰۱، ۱۵:۱۵ آخرین ویرایش توسط Hamid.s انجام شده
قلب دریاست
زبان ساحل
میخورد بر صخره های ساحل
آنچه در اعماق دریاست -
نوشتهشده در ۲۷ آذر ۱۴۰۱، ۱۸:۳۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
تو چه دانی که پسِ هر نگهِ ساده ی من ...
چه جنونی
چه نیازی،
چه غمی ست؟اخوان ثالث
-
غیرِ رویت هر چه بینم نورِ چشمم کم شود
مولانا
-
در دل من چیزی است ، مثل یک بیشه نور
مثل خواب دم صبح
و چنان بی تابم که دلم میخواهد
بدوم تا ته دشت ، بروم تا سر کوه.
دورها آوایی است ، که مرا می خواند.
سهراب سپهری -
نوشتهشده در ۲۸ آذر ۱۴۰۱، ۱۸:۳۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
آفاق را گردیده ام
مهر بُتان ورزیده ام
بسیار خوبان دیده اماما تو چیز دیگری
دهلوی
-
به یک نگاه تو، تطهیر می شود، دل من
به یک کرشمه، نمک گیر می شود، دل من
مرا بس است طواف ضریح تو، هرگاه
شکسته بستهی تقصیر می شود دل من
یا امام رضا(ع)️🥺
-
جا ماندم!
میخواستم پرنده باشم
و پرواز کنم...
حال اکنون درخت ام
با عمیق ترین ریشههایم
جا ماندم!جان یوجل
-
ارغوان؛ شاخه همخونِ جدا مانده یِ من
آسمان تو چه رنگیست امروز؟!
آفتابی ست هوا؟!
یا گرفته است هنوز؟!
هوشنگ ابتهاج -
نوشتهشده در ۳۰ آذر ۱۴۰۱، ۱۲:۵۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
چون نیست زهرچه هست جز باد بدست
چون هست بهر چه هست نقصان و شکست
انگار هرچه هست در عالم نیست
پندار که هرچه نیست در عالم هست !خیام
-
ارغوان؛ شاخه همخونِ جدا مانده یِ من
آسمان تو چه رنگیست امروز؟!
آفتابی ست هوا؟!
یا گرفته است هنوز؟!
هوشنگ ابتهاج