-
sama0098 خیرین کوچک دریا دل دانش آموزان آلاءreplied to Dr.Saraaa on ۲۵ تیر ۱۳۹۶، ۳:۳۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
Dr.Saraaa
احسنت -
گفته بودم که تو را دوست ندارم دیگر
درد آنجا که عمیق است به حاشا برسد... -
رفتی و ندیدی که چه محشر کردم
با اشک تمام کوچه را تر کردم...
وقتی که شکست بغض تنهایی من
وابستگی ام را به تو باور کردم....
-
تو اگر میدانستی
تو اگر می فهمیدی
که چه دردی دارد
که چه زجری دارد
خنجر از دست عزیزان خوردن
از من آهسته نمی پرسیدی : آه ای مرد چرا تنهایی…. -
از منی که رو به اتمام است ،
#تُ یی باقی خواهد ماند ،
تا ابد ماندِگار...! -
باید بتونم تنها بمونم
اصلا مهم نیست روبه جنونم
اون همه عمرمو
واسه تو مردمو
تو نفهمیدی
شکستی غرورمو
بغضمو مییشکنم
واسه همیشه
این رابطه مرده
درست نمیشه
...
تو نفهمیدی دود کردی عمرمو -
تُو بیداری چِقَد کابُوس دیدَم...
-
بی تو ، مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم
شدم آن عاشق دیوانه که بودم !در نهانخانه جانم گل یاد تو درخشید
باغ صد خاطره خندید
عطر صد خاطره پیچیدیادم آید که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم
پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیمساعتی بر لب آن جوی نشستیم
تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان رام
خوشه ماه فرو ریخته در آب
شاخه ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگیادم آید : تو بمن گفتی :
ازین عشق حذر کن !
لحظه ای چند بر این آب نظر کن
آب ، آئینة عشق گذران است
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است
باش فردا ، که دلت با دگران است
تا فراموش کنی ، چندی ازین شهر سفر کن !با تو گفتنم :
حذر از عشق ؟
ندانم
سفر از پیش تو ؟
هرگز نتوانم
روز اول که دل من به تمنای تو پَر زد
چون کبوتر لب بام تو نشستم
تو بمن سنگ زدی ، من نه رمیدم ، نه گسستم
باز گفتم که : تو صیادی و من آهوی دشتم
تا به دام تو درافتم ، همه جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم
سفر از پیش تو هرگز نتوانم ، نتوانم … !اشکی از شاخه فرو ریخت
مرغ شب نالة تلخی زد و بگریخت !
اشک در چشم تو لرزید
ماه بر عشق تو خندیدیادم آید که دگر از تو جوابی نشنیدم
پای در دامن اندوه کشیدم
نگسستم ، نرمیدمرفت در ظلمت غم ، آن شب و شبهای دگر هم
نه گرفتی دگر از عاشق آزده خبر هم
نه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم !
بی تو ، اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتمفریدون مشیری
-
به دو چشمم از دو چشمش چه پیام هاست هر دم
که دو چشمم از دو چشمش خوش و پر خماار بادا.. -
چهرۀ عشق چنین محو نبود از آغاز
محرمی نیست که پنهان شده در پردۀ راز
همه گویند چرا اهل دلی پیدا نیست
هست اما اگرت دیدۀ دل باشد باز
عشق راهی است که پیمودن آن آسان نیست
با غمی ژرف شود خاطر عاشق دمساز
نیست در راه، قراری و زمانی آرام
رفت باید به مسیری همه در شیب و فراز
راه خونین دل از وادی جان می گذرد
گذری نیست از این راه مگر با پرواز
-
استرس دارم بی تابم
روز و شب درگیرم،می خوابم
اشک دارم،از همه کارام بیزام
هی می گم:دوستت دارم،همش محتاج قرص میشم
تو تنهاییام،عقده ها دارم
"دوستت داشتم،تو منو رد کرد ی
قلبمو شکستی،خندهامو کم کردی
تمومه راهامو،پشت سر میزارم
غروب چشماتو،با قلبم حس کردم -
دوستان جان دادهام بهر دهانش بنگرید
کو به چیزی مختصر چون باز میماند ز من
صبر کن حافظ که گر زین دست باشد درس غم
عشق در هر گوشهای افسانهای خواند ز من
• حافظ
-
سال وفال ومال وحال واصل ونسل وتخت وبخت
بادت اندر شهریاری برقرار وبردوام
سال خرم فال نیکو مال وافر حال خوش
اصل ثابت نسل باقی تخت عالی بخت رام -
همه از دست غیر ناله کنند
سعدی از دست خویشتن فریاد -
من بودم و %(#ff0000)[دل] بود و کناری و %(#ff0000)[فراغی] ...
این %(#ff0000)[عشق] کجا بود ، که ناگه به %(#ff0000)[میان] جست؟!
%(#008849)[وحشی بافقی] -
از چهره ی افروخته گل را مشکن
افروخته رخ مرو تو دیگر به چمن
گل را دیگر خجل مکن ای مه من
مشکن به چمن ای مه من قدر سمن
شعر مربعی
161/9234