-
نوشتهشده در ۵ مرداد ۱۳۹۷، ۱۰:۱۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
نوشتهشده در ۵ مرداد ۱۳۹۷، ۱۰:۱۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
نوشتهشده در ۵ مرداد ۱۳۹۷، ۱۰:۲۰ آخرین ویرایش توسط Brilliant انجام شده
هر چند زمین گیر بود دانه ی امید
دست کرم ابر گهر بار بلند است -
نوشتهشده در ۵ مرداد ۱۳۹۷، ۱۹:۴۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
مَن در "دریا" غرق شُدم و غوّاصان
جنازه ام را
از "چشمانِ تو" بیرون کشیدند ...
#شیما_سهرابی -
نوشتهشده در ۵ مرداد ۱۳۹۷، ۱۹:۴۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
من قانعام
به این قاب عکس
به این پنجره و آن عابری که با سلیقه تو لباس میپوشد.
میدانی؟
من حتی به "بودن"های شبیه "تو" هم
قانعام... -
نوشتهشده در ۵ مرداد ۱۳۹۷، ۱۹:۴۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
در تمام سال های رفته بر ما، روزگار
شادمانی می خرید از ما و ماتم می فروختمن گلی پژمرده بودم در کنار غنچه ها
گل فروش ای کاش با آنها مرا هم می فروخت#فاضل_نظری
-
نوشتهشده در ۵ مرداد ۱۳۹۷، ۱۹:۴۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@ehsan-0چی میشه یه روز بیکار بشیم احسان جان شب تا صبح مشاعره کنیم باهم
ماده آهوی چمن،هوبره ی سینه بلور
قاب قوسِین دهن، شاپریه قلعه ی دور
مظهر جانِ پلنگم که به ماهی بندم
و به جز ماه دل از عالم و آدم کندم
-
@ehsan-0چی میشه یه روز بیکار بشیم احسان جان شب تا صبح مشاعره کنیم باهم
ماده آهوی چمن،هوبره ی سینه بلور
قاب قوسِین دهن، شاپریه قلعه ی دور
مظهر جانِ پلنگم که به ماهی بندم
و به جز ماه دل از عالم و آدم کندم
نوشتهشده در ۵ مرداد ۱۳۹۷، ۱۹:۴۴ آخرین ویرایش توسط انجام شدهnajafiali78 در
شعردانه
گفته است:
@ehsan-0چی میشه یه روز بیکار بشیم احسان جان شب تا صبح مشاعره کنیم باهم
ماده آهوی چمن،هوبره ی سینه بلور
قاب قوسِین دهن، شاپریه قلعه ی دور
مظهر جانِ پلنگم که به ماهی بندم
و به جز ماه دل از عالم و آدم کندم
در خدمتم علی آقا
-
نوشتهشده در ۵ مرداد ۱۳۹۷، ۱۹:۴۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
شب شد و هنگام خلوتگاہ شد
قبله عشاق روي ماہ شدمه پرستان ماہ خندیدن گرفت
شب روان خیزید وقت راہ شد...#مولانا
-
نوشتهشده در ۵ مرداد ۱۳۹۷، ۱۹:۴۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
یک پیاله شعر تازه
یک وجب دلواپسی
زیر قیمت می فروشم
مشتري دارد کسی..؟ -
نوشتهشده در ۵ مرداد ۱۳۹۷، ۱۹:۴۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
ماه من بی مهری و قهرت برایم دلرباست... ماه ِ پشت ابر از ماه نمایان بهتر است!
-
نوشتهشده در ۵ مرداد ۱۳۹۷، ۱۹:۵۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
نوشتهشده در ۵ مرداد ۱۳۹۷، ۱۹:۵۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
نوشتهشده در ۵ مرداد ۱۳۹۷، ۱۹:۵۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
Ehsan 0 متشکر .شما زیبا دیده اید
ساعتی میزان آنی ،ساعتی موزون این
بعدازین میزان خودشو تا شوی موزون خویشمولانا
-
نوشتهشده در ۵ مرداد ۱۳۹۷، ۱۹:۵۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
آدمک آخر دنیاست بخند
آدمک مرگ همین جاست بخند
آن خدایی که تو بزرگش خواندی
به خدا مثل تو تنهاست بخند
دست خطی که تو را عاشق کرد
شوخی کاغذی ماست بخند
فکر کن درد تو ارزشمند است
فکر کن گریه چه زیباست بخند
صبح فردا به شبت نیست که نیست
تازه انگار که فرداست بخند
راستی آنچه به یادت دادیم
پر زدن نیست که درجاست بخند
آدمک نغمه آغاز نخوان
به خدا آخر دنیاست بخند
-
نوشتهشده در ۵ مرداد ۱۳۹۷، ۲۰:۳۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
هرزه نگار !
چشم هایت باز است
و فضا تاریک است
داد ها میزنی اما
تو دهانت به خلاء نزدیک است
رنگ ها بر دل خود میپاشی
آبرنگ تو فقط آب بوَد
بی رنگ است
قصد پرواز نداری دلقک ؟
دارم اما
بالهایم به مثال فکرت
کوتاه ست
تیر را مینهی در قلب کمان
میکشی سخت ولی میدانی
نه کمانت زه داشت
نه که تیرت نوک داشت
خنده ات میگیرد در دلت میخندی
ناگهان میفهمی
تو نه خنده بلدی
نه که دل در بدنت موجود است .
به قول برادر عطا (: #خودی -
نوشتهشده در ۵ مرداد ۱۳۹۷، ۲۲:۰۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
با ادب سر کن به خوبان ورنه در بی طاقتی
بال پروانه گلوی شمع را خنجر بود
«بیدل» -
نوشتهشده در ۵ مرداد ۱۳۹۷، ۲۳:۰۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
ﺍﻭ ﮐﻮﭺ ﻧﺸﯿﻦ ﺑﻮﺩ ﻧﯿﺎﻣﺪ ﮐﻪ ﺑﻤﺎﻧﺪ
ﺭﻓﺖ ﻭﺑﻪ ﺩﻟﻢ ﺯﺧﻢ ﭼﻨﺎﻥ ﺯﺩ ﮐﻪ ﺑﻤﺎند
ﻣﻦ ﺳﺨﺖ ﮐﻪ ﺩﻟﺒﺴﺘﻪ ﺷﺪﻡ، ﺍﻭ ﺑﻪ ﮔﻤﺎﻧﻢ_
ﻭﺍﺑﺴﺘﻪ ﺷﺪ ﺍﻣﺎ … ﻧﻪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺣﺪ ﮐﻪ ﺑﻤﺎﻧﺪ
ﻣﯽ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺩﻝ ﺳﺎﺩﻩ ﺍﻡ ﺁنقدﺭ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﮔﻔﺖ:
ﺷﺎﯾﺪ ﮐﻪ ﻣﺮﺩﺩ ﺷﺪﻩ ، ﺷﺎﯾﺪ ﮐﻪ ﺑﻤﺎﻧﺪ
ﺩﯾﺮﻭﺯ ﺧﺪﺍ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻋﺸﻖ ﺑﺒﺨﺸﺪ
ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻫﻢ ﺍﯼ ﮐﺎﺵ ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ ﮐﻪ ﺑﻤﺎﻧﺪ
ﺗﮑﺮﺍﺭ ﻫﻤﯿﻦ ﺧﺎﻃﺮﻩ ﻫﺎ ﺩﺍﻍ ﺩﻟﻢ ﺷﺪ
ﺩﺍﻏﯽ ﮐﻪ… ﺑﻤﺎﻧﺪ ﮐﻪ ﺑﻤﺎﻧﺪ ﮐﻪ ﺑﻤﺎﻧﺪ
:))