-
نوشتهشده در ۴ دی ۱۳۹۷، ۱۸:۱۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
نوشتهشده در ۵ دی ۱۳۹۷، ۱۰:۱۱ آخرین ویرایش توسط Marzieh.m انجام شده
-
نوشتهشده در ۵ دی ۱۳۹۷، ۱۵:۵۲ آخرین ویرایش توسط oooopppssss انجام شده
وقتی دلت گرفته باشه
تمام آرامش یک ساحل را هم به تو بدهند
باز هم دل تو بارانی ست
خیس تراز دریا خراب تر از امواج -
نوشتهشده در ۵ دی ۱۳۹۷، ۱۷:۱۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
پر نقش تر از فرش دلم
بافته اي نيست
از بس كه گره زد به
گره حوصله ها را#محمدعلی_بهمنی
-
نوشتهشده در ۵ دی ۱۳۹۷، ۱۷:۱۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
مخوان ای جغد شب لالايی شوم
كه پشت پرده بيدار است خورشيد#هوشنگ_ابتهاج
-
نوشتهشده در ۶ دی ۱۳۹۷، ۶:۲۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
نوشتهشده در ۶ دی ۱۳۹۷، ۶:۳۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
من در غم تو تو در هوای دگری
دلخوش به تو من تو دلگشای دگری
در مسند عاشقان روا کی باشد
من دست تو بوسمو تو پای دگری -
نوشتهشده در ۶ دی ۱۳۹۷، ۱۰:۱۹ آخرین ویرایش توسط Rahaa1999 انجام شده
در منی و این همه ز من جدا
با منی و دیده ات به سوی غیربهر من نمانده راه گفتگو
تو نشسته گرم گفتگوی غیرغرق غم دلم به سینه می تپد
با تو بی قرار و بی تو بی قراروای از آن دمی که بی خبر ز من
برکشی تو رخت خویش از این دیارسایه ی تو ام بهر کجا روی
سر نهاده ام به زیر پای توچون تو در جهان نجسته ام هنوز
تا که بر گزینمش به جای توشادی و غم منی بحیرتم
خواهم از تو، در تو آورم پناهموج وحشیم که بی خبر ز خویش
گشته ام اسیر جذبه های ماهگفتی از تو بگسلم، دریغ و درد
رشته ی وفا مگر گسستنی است؟بگسلم ز خویش و از تو نگسلم
عهد عاشقان مگر شکستنی است؟دیدمت شبی بخواب و سرخوشم
وه، مگر به خواب ها ببینمتغنچه نیستی که مست اشتیاق
خیزم وز شاخه ها بچینمتشعله می کشد به ظلمت شبم
آتش کبود دیدگان توره مبند، بلکه ره برم به شوق
در سراچه غم نهان تو#فروغ_فرخزاد
-
نوشتهشده در ۶ دی ۱۳۹۷، ۱۲:۲۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
بنده وار آمدم به زنهارت
که ندارم سلاح پیکارت
متفق میشوم که دل ندهم
معتقد میشوم دگربارت
مشتری را بهای روی تو نیست
من بدین مفلسی خریدارت
غیرتم هست و اقتدارم نیست
که بپوشم ز چشم اغیارت
گر چه بی طاقتم چو مور ضعیف
میکشم نفس و میکشم بارت
نه چنان در کمند پیچیدی
که مخلص شود گرفتارت
من هم اول که دیدمت گفتم
حذر از چشم مست خون خوارت
دیده شاید که بی تو برنکند
تا نبیند فراق دیدارت:face_with_cold_sweat:
تو ملولی و دوستان مشتاق
تو گریزان و ما طلبکارت
چشم سعدی به خواب بیند خواب
که ببستی به چشم سحارت
تو بدین هر دو چشم خواب آلود
چه غم از چشمهای بیدارتسعدی در حال گلایه از یار:smiling_face_with_open_mouth_smiling_eyes:
-
باز باران!
باز باران با ترانه می خورد بر بام خانه
خانه ام کو ؟؟؟ خانه ات کو ؟؟؟ آن دل دیوانه ات کو ؟؟؟
روزهای کودکی کو ؟؟؟ فصل خوب سادگی کو ؟؟؟
یادت آید روز باران گردش یک روز دیرینپس چه شد دیگر ؟ کجا رفت خاطرات خوب و رنگین ؟؟؟
در پس آن کوی بن بست در دل تو آرزو هست ؟؟؟
کودک خوشحال دیروز
غرق در غم های امروز
یاد باران رفته از یاد
آرزوها رفته بر باد
بــاز بــــاران بــاز بــــارانمی خورد بر بام خانه
بی ترانه
بی بهانه
شایدم گم کرده خانه ....
-
نوشتهشده در ۶ دی ۱۳۹۷، ۱۸:۵۱ آخرین ویرایش توسط Marzieh.m انجام شده
- نان ، آب
زمین، آسمان
روز ،شب
خواب، بیداری
کلمه به کلمه
وابستگی به وابستگی
عشق در مقابل عشق
ایمان، امید
مخلوق، خالق
وابستگی به وابستگی
عاشق، معشوق
آدم دربرابر آدم
شیطان، فرشته
سیب، وسوسه
بهشت، زمین
آدم دربرابر آدم
وابستگی در مقابل وابستگی
نان، آب
زمین, آسمان
آدم، حوا
زمین، زمین
زمین، زندگی
قابیل، هابیل
وسوسه، قدرت
من در مقابل من
من در مقابل من
جنگ، من
من درمقابل من ...
- نان ، آب
-
نوشتهشده در ۹ دی ۱۳۹۷، ۲۰:۵۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
به دوست داشتنت مشغولم
همانند سربازی که سالهاست
در مقری متروکه
بیخبر از اتمام جنگ، نگهبانی میدهد... -
به دوست داشتنت مشغولم
همانند سربازی که سالهاست
در مقری متروکه
بیخبر از اتمام جنگ، نگهبانی میدهد...نوشتهشده در ۹ دی ۱۳۹۷، ۲۱:۲۰ آخرین ویرایش توسط انجام شدهsheydadb37 در
شعردانه
گفته است:
به دوست داشتنت مشغولم
همانند سربازی که سالهاست
در مقری متروکه
بیخبر از اتمام جنگ، نگهبانی میدهد...بی نظیر
-
نوشتهشده در ۹ دی ۱۳۹۷، ۲۱:۳۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
هرگزم نقش تو از لوح دل و جان نرود
هرگز از یاد من آن سرو خرامان نرود
*
از دماغ من سرگشته خیال دهنت
به جفای فلک و غصه دوران نرود
*
در ازل بست دلم با سر زلفت پیوند
تا ابد سر نکشد و از سر پیمان نرود
*
هر چه جز بار غمت بر دل مسکین من است
برود از دل من و از دل من آن نرود
*
آن چنان مهر توام در دل و جان جای گرفت
که اگر سر برود از دل و از جان نرود
*
گر رود از پی خوبان دل من معذور است
درد دارد چه کند کز پی درمان نرود
*
هر که خواهد که چو حافظ نشود سرگردان
دل به خوبان ندهد و از پی ایشان نرود
:)) -
ارغوان شاخهٔ همخون جدا ماندهٔ من
آسمان تو چه رنگ است امروز؟
آفتابیست هوا؟
یا گرفتست هنوز؟
من در این گوشه که از دنیا بیرون است
آفتابی به سرم نیست
از بهاران خبرم نیست
آنچه میبینم دیوار است
آه این سخت سیاه، آنچنان نزدیک است
که چو برمیکشم از سینه نفس
نفسم را برمیگرداند
ره چنان بسته که پرواز نگه
در همین یک قدمی میماند
کورسویی ز چراغی رنجور
قصه پرداز شب ظلمانیست
نفسم میگیرد
که هوا هم اینجا زندانیست#هوشنگ_ابتهاج
-
گفته بودی که چرا محو تماشای منی
آن چنان مات که یکدم مژه برهم نزنیمژه برهم نزنم تاکه ز دستم نرود
ناز چشم تو به قدر مژه برهم زدنیفریدون مشیری
-
نوشتهشده در ۱۰ دی ۱۳۹۷، ۱۷:۳۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
ای یار جفا کرده پیوند بریده
این بود وفاداری و عهد تو ندیده
در کوی تو معروفم و از روی تو محروم
گرگ دهن آلوده یوسف ندریده
ما هیچ ندیدیم و همه شهر بگفتند
افسانه مجنون به لیلی نرسیده -
نوشتهشده در ۱۰ دی ۱۳۹۷، ۱۸:۰۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
یقه بالا میدهیم
دستها در جیب
سیگار به ته رسیده میان لب
به دیوار تکیه میدهیم
نه که کارآگاه باشیم یا عضو مافیا
نه
بدبختیم
-
نوشتهشده در ۱۰ دی ۱۳۹۷، ۱۸:۲۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
چای داغی بود دلم که به دستت دادم
آنقدر سرد شدم کز دهنت افتادم -
نوشتهشده در ۱۰ دی ۱۳۹۷، ۱۹:۵۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
هرچه میخواهمت از یاد بَرم ممکن نیست
من تو را دوست نمیدارم، اگر بگذاری ...!