-
نوشتهشده در ۲۴ دی ۱۳۹۷، ۷:۴۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
چه شوری بهتر از برخورد برق چشم ها با هم نگاهش را تماشا کن اگر فهمید حاشا کن
-
نوشتهشده در ۲۴ دی ۱۳۹۷، ۷:۴۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
تنهایی و رسوایی بی مهری و ازار
ای عشق ببین من چه کشیدم تو چه کردی؟ -
نوشتهشده در ۲۴ دی ۱۳۹۷، ۷:۴۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
یــار مرا غار مــرا عشق جگرخوار مرا
یار تویی غـــار تویی خواجه نگهدار مرا
نوح تویی روح تــویی فاتح و مفتوح تـویی
سینـــه مشــروح تــویی بـــر در اســرار مرا
نـــور تـــویی سـور تــویی دولت منصور تـویی
مـــرغ کـــه طــور تــویی خســته بــه منقار مرا
قطـــره تویی بحــر تویی لطـف تــویی قهــر تویی
قنــد تـــویی زهـــر تــویی بیــــش میـــازار مرا
حجره خورشید تویی خانه ناهید تویی
روضــه اومیــد تویـــی راه ده ای یــار مرا
روز تــویی روزه تـــویی حـاصل دریوزه تـویی
آب تــویی کــوزه تــویی آب ده این بـــار مـــرا
دانـــه تویــی دام تــویی بــاده تویی جام تـویی
پختـــه تویی خـــام تــویی خـــام بمگـــذار مرا
این تن اگـــر کـــم تــندی راه دلــم کــم زندی
راه شــدی تــا نبــدی ایـــن همـــه گـــفتار مرا -
نوشتهشده در ۲۵ دی ۱۳۹۷، ۸:۱۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
سالها رفت و هنوز؟
یک نفر نیست بپرسد از من،
که تو از پنجره عشق چه ها می خواهی؟
صبح تا نیمه ی شب منتظری،
همه جا می نگری،
گاه با ماه سخن می گویی،
گاه با رهگذران،
خبر گمشده ای می جویی،
راستی گمشده ات کیست؟کجاست؟
صدفی در دریا است؟
نوری از روزنه فرداهاست؟
یا خدایی است که از روز ازل پنهان است؟
بارها آمد و رفت،
بارها انسان شد،
و بشر هیچ ندانست که بود،
خود او هم به یقین آگه نیست،
چون نمی داند کیست،
چون ندانست کجاست ،چون ندارد خبر از خود که خداست.#قیصر_امین_پور
-
نوشتهشده در ۲۵ دی ۱۳۹۷، ۱۰:۰۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
مرگ در قاموس ما از بیوفایی بهتر است
در قفس با دوست مردن از رهایی بهتر است
قصهی فرهاد دنیا را گرفت ای پادشاه
دل بهدست آوردن از کشورگشایی بهتر است
تشنگان مهر محتاج ترحم نیستند
کوشش بیهوده در عشق از گدایی بهتر است
باشد ای عقل معاشاندیش، با معنای عشق
آشنایم کن ولی ناآشنایی بهتر است
فهم این رندی برای اهل معنا سخت نیست
دلبری خوب است، اما دلربایی بهتر است
هر کسی را تاب دیدار سر زلف تو نیست
اینکه در آیینه گیسو میگشایی بهتر است
کاش دست دوستی هرگز نمیدادی به من
آرزوی وصل از بیم جدایی بهتر است … -
درود آلایی های خوب
راستش من این تاپیک رو مکمل تاپیک قرابت میدونم برای همین امیدوارم اینجا هم حضور پر رنگی داشته باشین و حس خوبی رو از طریق شعر به هم انتقال بدیم .پیشاپیش از همراهی تون سپاسگزارم
با احترام
بانوپ ن : %(#ff0000)[اینجا فقط شعر بنویسید نه متن ادبی]
@دانش-آموزان-آلاء
@خیرین-کوچک-دریا-دلنوشتهشده در ۲۵ دی ۱۳۹۷، ۱۰:۲۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده -
نوشتهشده در ۲۵ دی ۱۳۹۷، ۱۰:۳۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
در راه رسیدن به تو گیرم که بمیرم
اصلا به تو افتاد مسیرم که بمیرمیک قطره آبم که در اندیشه دریا
افتادم و باید بپذیرم که بمیرمیا چشم بپوش از من و از خویش برانم
یا تنگ در آغوش بگیرم که بمیرماین کوزه ترک خورد! چه جای نگرانیست
من ساخته از خاک کویرم که بمیرمخاموش مکن آتش افروختهام را
بگذار بمیرم که بمیرم که بمیرم -
نوشتهشده در ۲۶ دی ۱۳۹۷، ۸:۰۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
چون تو دارم ،
همه دارم دگرم هیچ نباید ...!#سعدی
-
نوشتهشده در ۲۶ دی ۱۳۹۷، ۹:۲۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی
تو بمان و دگران وای به حال دگران -
نوشتهشده در ۲۶ دی ۱۳۹۷، ۹:۲۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرانوش دارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی
سنگدل این زودتر می خواستی حالا چراعمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست
من که یک امروز مهمان توام فردا چرانازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم
دیگر اکنون با جوانان نازکن با ما چراوه که با این عمرهای کوته بی اعتبار
اینهمه غافل شدن از چون منی شیدا چراشور فرهادم بپرسش سر به زیر افکنده بود
ای لب شیرین جواب تلخ سربالا چراای شب هجران که یک دم در تو چشم من نخفت
اینقدر با بخت خواب آلود من لالا چراآسمان چون جمع مشتاقان پریشان می کند
در شگفتم من نمی پاشد ز هم دنیا چرادر خزان هجر گل ای بلبل طبع حزین
خامشی شرط وفاداری بود غوغا چراشهریارا بی حبیب خود نمی کردی سفر
این سفر راه قیامت میروی تنها چرا -
نوشتهشده در ۲۶ دی ۱۳۹۷، ۹:۵۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
باز در خواب شب دوش تو را می دیدم
وای بر من که توام خواب شب دوش شدی -
نوشتهشده در ۲۶ دی ۱۳۹۷، ۹:۵۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
دلتو زدم
گفتی که بدم
آخه چه زود از چشت افتادم
حرفاتو زدیراه نیومدی
با دلی که خودم دست تو دادم
بد کردی باهام
کی اومده به جام
آخه چه جوری ببرمت از یادم
بریدم از عشق
هیجی نیست تهش
فقط همه غصه هاش مال من موند
شب بیداریام
بغض و گریه هام
کی تو این شبا یکم به فکر من بود
عوض شده راهت
چه راحته برات
اون همه خبی کردم انگاری کم بود
اموبند -
نوشتهشده در ۲۷ دی ۱۳۹۷، ۱۳:۲۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
کاروان آمد و دلخواه به همراهش نیست
با دل این قصه نگویم که به دلخواهش نیستکاروان آمد و از یوسف من نیست خبر
این چه راهیست که بیرون شدن از چاهش نیستماه من نیست در این قافله راهش ندهید
کاروان بار نبندد شب اگر ماهش نیستخواهم اندر عقبش رفت و بیاران عزیز
باری این مژده که چاهی بسر راهش نیست -
نوشتهشده در ۲۷ دی ۱۳۹۷، ۱۳:۵۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
دیدم به آتشبازی ات، شوق تماشایی به سر
آتش زدم در خود بیا، گر خود تماشا میکنی -
نوشتهشده در ۲۷ دی ۱۳۹۷، ۱۴:۱۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
آمدی وه که چه مشتاق و پریشان بودم
تا برفتی ز برم صورت بیجان بودمنه فراموشیم از ذکر تو خاموش نشاند
که در اندیشه اوصاف تو حیران بودمبی تو در دامن گلزار نخفتم یک شب
که نه در بادیه خار مغیلان بودمزنده میکرد مرا دم به دم امید وصال
ور نه دور از نظرت کشته هجران بودمبه تولای تو در آتش محنت چو خلیل
گوییا در چمن لاله و ریحان بودمتا مگر یک نفسم بوی تو آرد دم صبح
همه شب منتظر مرغ سحرخوان بودمسعدی از جور فراقت همه روز این میگفت
عهد بشکستی و من بر سر پیمان بودم
:))) -
نوشتهشده در ۲۷ دی ۱۳۹۷، ۱۴:۲۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
این ابرها را
من در قاب پنجره نگذاشته ام
که بردارم
اگر آفتاب نمی تابد
تقصیر من نیست
با این همه شرمنده توام
خانه ام
در مرز خواب و بیداری ست
زیر پلک کابوس ها
مرا ببخش اگر دوستت دارم
و کاری از دستم بر نمیآید... -
نوشتهشده در ۲۷ دی ۱۳۹۷، ۱۴:۳۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
من از راهی دور
برای خواندن خواب های تو آمدهام،
من از راهی دور
برای گفتن از گریه های خویش
راهی نیست،
در دست افشانی حروف
باید به مراسم آسان اسم تو برگردم،
من به شنیدن اسم تو عادت دارم
من
مشق نانوشته ام به دست نی،
خواندن از خواب تو آموخته ام به راه
من
باران بریده ام به وقت دی،
گفتن از گریه های تو آموخته ام به راه
به من بگو
در این برهوت بی خواب و طی،
مگر من چه کرده ام
که شاعرتر از اندوه آدمی ام آفریده اند؟ -
نوشتهشده در ۲۸ دی ۱۳۹۷، ۱۱:۱۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
از پشت تریبون دلم عشق چنین گفت
محبوب تو زیباست، قشنگ است، ملیح است
اعضای وجودم همه فریاد کشیدند
احسنت صحیح است، صحیح است، صحیح استملک الشعرای بهار
-
نوشتهشده در ۲۸ دی ۱۳۹۷، ۱۱:۱۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
میدونستم که دروغ بودن همه حرفات
میدونستم خُب
فکرّ اینکه تو نباشی یه لحظه کنارم
منو میترسوند
چقده زود همه حرفا و قول و قرارات
از یادت رفت
من آرومم با خودم تنها توو این خونه
تو خیالت تخت
میدونستم اگه هرجایی باشی تو بی من
حرفی از من نیست
کنارِ تو چه باشم چه نباشم انگار
منو یادت نیست
من هنوزم که هنوزه مثل قدیما
عاشقت هستم
نمیدونم گناهم چی بوده که تو قلبت
زده شد از من
دوسِت دارم ولی انگار ، دلِ تو با من نیست
میدونم اگه رفتنی باشم ، کسی منتظرم نیست
عشقی که به پایِ تو دادم ، به خدا کم نیست
دوسِت دارم ولی انگار ، دلِ تو با من نیست
میدونم اگه رفتنی باشم ، کسی منتظرم نیست
عشقی که به پایِ تو دادم ، به خدا کم نیست
میدونستم یه روزی میری ، اما نه اینقد زود
واسه من سخته ولی انگار ، واسه تو راحت بود
بگو کی آخه جای من اومد ، قلبِ تو رو لرزوند
من میخواستم که فقط تو ، مالِ خودم باشی
ولی تو خیلی آسون و راحت ، منو تنها گذاشتی
به دروغ هم شده بازم ، بگو دوسم داشتی
دوسِت دارم ولی انگار ، دلِ تو با من نیست
میدونم اگه رفتنی باشم ، کسی منتظرم نیست
عشقی که به پایِ تو دادم ، به خدا کم نیست
دوسِت دارم ولی انگار ، دلِ تو با من نیست
میدونم اگه رفتنی باشم ، کسی منتظرم نیست
عشقی که به پایِ تو دادم ، به خدا کم نیست
امو بند میدونستم: -
درود آلایی های خوب
راستش من این تاپیک رو مکمل تاپیک قرابت میدونم برای همین امیدوارم اینجا هم حضور پر رنگی داشته باشین و حس خوبی رو از طریق شعر به هم انتقال بدیم .پیشاپیش از همراهی تون سپاسگزارم
با احترام
بانوپ ن : %(#ff0000)[اینجا فقط شعر بنویسید نه متن ادبی]
@دانش-آموزان-آلاء
@خیرین-کوچک-دریا-دلنوشتهشده در ۲۸ دی ۱۳۹۷، ۱۵:۲۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده%(#25aadb)[آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست/هر کجا هست خدایا به سلامت دارش]