-
نوشتهشده در ۲۵ اسفند ۱۳۹۷، ۱۰:۲۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
روزی که برای اولین بار
تو را خواهم بوسید
یادت باشد
کارِ ناتمامی نداشته باشی
یادت باشد
حرفهای آخرت را
به خودت
و همه
گفته باشی
فکرِ برگشتن
به روزهای قبل از بوسیدنم را
از سَرَت بیرون کن
تو
در جاده ای بی بازگشت قدم می گذاری
که شباهتی به خیابان های شهر ندارد
با تردید
بی تردید
کم می آوری …- 25 اسفند_سالگرد افشین یداللهی
-
**رهایی تا پَر کشیدن♩♫ جز پیوندت ندارم من رویایی رها تر ، از لبخندت ندارم
♩♫
تا کِی قفس و غم و دلسردی منو عادت شبگردی ♩♫ تو بگو
♩♫
آوازه خوانی را ♩♫ این سعیِ فانی را در کوچه ات هر شب برپا کردم
♩♫
شاید فقط شاید♩♫ قلبت به رحم آید اما چه بی مرحم برمیگردم به سمتِ دردم
♩♫**
-
نوشتهشده در ۲۵ اسفند ۱۳۹۷، ۱۱:۵۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
حافظ :
ای که گفتی جان بده تا باشدت آرام جان
جان به غمهایش سپردم، نیست آرامم هنوز -
-
نوشتهشده در ۲۷ اسفند ۱۳۹۷، ۱۸:۲۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
نوشتهشده در ۲۷ اسفند ۱۳۹۷، ۱۸:۳۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
مژده وصلِ توام ساخته بی تاب امشب...
-
نوشتهشده در ۲۷ اسفند ۱۳۹۷، ۲۳:۰۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
ای دلبر من ای قد و بالات سه نقطه!
ای چهره ی تو در همه حالات سه نقطهلب بووووق دهن بووووق تمام سر و تن بووووق!
اصلا چه بگویم که سراپات سه نقطهبرخیز و میان همگان جلوه گری کن
حالِ همه در حال تماشات سه نقطهآخر به زری، یا ضرری، یا که به زوری
میگیرم از آن گوشه ی لبهات سه نقطهچشم من و گیسوی تو (نه) چادر تو (خوب)!
دست من و بازوی تو (نه) پات سه نقطه"تا باد صبا پرده ز رخسار وی انداخت"
این بخش خطرناک شده، کات، سه نقطهآخر چه بگویم که توان چاپ نمودن!؟
ای بر پدر کل ادارات سه نقطه!... -
نوشتهشده در ۲۸ اسفند ۱۳۹۷، ۶:۱۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
تا نگشتی کوهکن شیرینی هجران ندانی
نازپَرورده رَه آورد دل پُرخون نداند
یوسفی باید که دَر دام زلیخٰا دل نبازد
وَرنه خورشید و کواکب دَر برش مفتون نداندغرق دریا جُز خروش موج بی پایان نبینَد
بٰادیه پیمای عشقت سٰاحِل و هامون نداند -
نوشتهشده در ۲۹ اسفند ۱۳۹۷، ۱۱:۵۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
مُردم ! چقدر فاصله ؟ آخر نمی شود ...
یک عمر صبر کردم و دیگر نمی شودحسی که سال ها به تو ابراز کرده ام
زیر سوال رفته و باور نمی شودهر شب اگر چه دسته گلی آب می دهی !
بی فایده ست ! عشق تناور نمی شودای سوژه تمام غزل های قبل ازین
بعد از تو "باز" یارِ کبوتر نمی شودافتاده ام درست تهِ چال گونه ات
پایِ دلم شکسته و بهتر نمی شودنابرده رنج ، گنج ، میسّر اگر شود ...
با تارِ مویی از تو برابر نمی شودمصداق شعرِ "بی همگان سر شود" شده
بی تو ولی ... به شعر قسم ... سر نمی شود ...- امید صباغ نو -
-
نوشتهشده در ۲۹ اسفند ۱۳۹۷، ۱۲:۱۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
.
بی ڪسی،
دلهـــاے
غمڪَیـن
را ڪنـــد
غمخوار همغــــم، دݪ ما را
نوازش ڪرد و
دݪ غم را نواخــٺ#صائب_تبریزے
-
نوشتهشده در ۲۹ اسفند ۱۳۹۷، ۱۲:۳۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
به هوا مکش چو سحر علم به حیا فسون هوس مدم
عدمی عدم عدمی عدم ز عدم چه پردهدری عبث
بیدل -
نوشتهشده در ۲۹ اسفند ۱۳۹۷، ۱۲:۵۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
نرم نرمک میرسد اینک بهار خوش به حال روزگار
-
نوشتهشده در ۲۹ اسفند ۱۳۹۷، ۱۳:۰۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
کس مانع جولان نیست اما چه توانکردن
چون آبله معذورند دامن به ته پاهااز خاک تو تاگردیست موضوع پرافشانی
در خواب عدم باقیست هذیان من و ماها
بیدل -
نوشتهشده در ۲۹ اسفند ۱۳۹۷، ۱۳:۱۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
آتشی نیستکه آخر نشود خاکستر
پی انجام نمیگیری از آغاز چرا... -
نوشتهشده در ۲۹ اسفند ۱۳۹۷، ۱۳:۱۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
خار غفلت مینشانی در ریاض دل چرا
مینمایی چشم حق بین را ره باطل چرامرغ لاهوتی چه محبوس طبایع ماندهای
شاهباز قدسی و بر جیفهای مایل چرابحرتوفان جوشی وپرواز شوخی موجتست
ماندهایافسرده ولبخشک چونساحل چرا
... -
نوشتهشده در ۲۹ اسفند ۱۳۹۷، ۱۳:۱۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
تاکی دماغت خونکند تعمیر بنیاد جسد
طفلیگذشت ای بیخرد با خاک وگل بازی چرا -
نوشتهشده در ۲۹ اسفند ۱۳۹۷، ۱۳:۲۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
به افسون دنائت غافلی از ننگ پامالی
به پستی متهم هرگز نمیداند زمین خود را -
نوشتهشده در ۲۹ اسفند ۱۳۹۷، ۱۳:۲۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
نمیدزددکس از لذاتکاهش آفرین خود را
فرو خوردهست شمع اینجا بهذوق انگبین خود را -
نوشتهشده در ۲۹ اسفند ۱۳۹۷، ۱۳:۲۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
چند، چونگرداب بودن سر به جیب پیچ وثاب
میتوان چونموج دامن چید و زین دریاگذشت -
نوشتهشده در ۲۹ اسفند ۱۳۹۷، ۱۳:۲۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
بسکه واماندیم نقش پای ما از ماگذشت...