-
گفتم چگونه میکُشی و زنده میکنی؟
با یک نگاه کُشت و نگاه دگر نکرد...
| امیرخسرو دهلوی |
-
یک نفر نان داشت اما بینوا دندان نداشت
آن یکی بیچاره دندان داشت اما نان نداشتآنکه باور داشت روزی میرسد بیچاره بود
آنکه در اموال دنیا غرق بود ایمان نداشتدشت باور داشت گرگی در میانِ گله است
گله باور داشت اما ...
من نمیدانم چرا باور سگ چوپان نداشت...| پرواز همای |
-
-
-
و خدا بسیار غمگین بود
و بسیار دلتنگ
و بسیار عاشق
و بسیار گریانو خدا زن را آفرید
و خدا من را آفرید ...؛)| هستی دارایی |
-
من ذره و خورشید لقائی تو مرا !
بیمار غمم، عین دوائی تو مرا !
بیبال و پر اندر پی تو میپرم،
من کاه شدم، چو کهربائی تو مرا !
| مولانای جان |
-
دوستت دارم ولی اصلا نمی دانم چرا / آه این بی پاسخی دیوانه تر کرده مرا
عقل را مامور کردم پاسخی پیدا کند / گفت معذور است از فهمیدن دیوانه ها
حال این دیوانه را دیوانه می فهمد فقط / عشق جز دیوانه بازی نیست آن هم بی هوا
من نمی ترسم،تو با من دل به دریا می زنی؟ / شک نکن دیوانه جان من میروم با من بیا
(اسم شاعرش رو یادم نیست) -
دل مرنجان : )
-
گر بداند که چه خون
می خورم از تنهایی
دلِ شب بر سر من
مست و غزل خوان آید!
-
نگاه کن
غروب که می شود
خاطرات نبض مرا می گیرند
تو زنده می شوی
و من می میرم
ای زیباترین حس دنیا
حالا که دوری
خیال و شب و تنهایی و باران
کدام یک مال من است ؟!
-
ای سکوت و تنهایی من
بگو با من
از قصه آشنایی مان
بشکن خلوت دیوارها را
نابود کن حرمت کنج ها را
در خودت فریاد بزن
و مرا با خودت یکی کن
من یک عمر است
به امید صدای تو زنده ام
-
به یادت هست آن شب را که تنها
به بزمی ساده مهمان تو بودم؟
تو میخواندی که: دل دریا کن ای دوست
من اما غرق چشمان تو بودم؟
| سیاوش کسرایی |
-
آدمی نیست که عاشق نشود وقت %(#10f000)[بهـــــ]%(#ff00ff)[ــــــار]
وای از آن سال که بی یار بهارش برسد!
| علی سید صالحی |
-
-
-
آتش
عاشق است که می سوزد
معشوقه تویی
که از آتش می گذری
و عشق...
مثل چهارشنبه سوری ست
مثل پریدن از روی آتش است...
| بهنام غلامی |
-
همانقدر که نرگس پیامآور بهار است،
تو بهارآور خیالی
گفته بودم؟
| عباس معروفی |
-
دست مرا بگیر؛ که آب از سرم گذشت!
خون از رُخم بشوی؛ که تیر از پَرم گذشت...
| فریدون مشیری |
-
-
روده تنگ به یک نان تهی پر گردد/نعمت روی زمین پرنکند دیده تنگ
5400/9246