-
نوشتهشده در ۲۸ مهر ۱۴۰۱، ۱۰:۲۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
- در دو چشم من نشین،
ای آن که
از من؛ منتری
#مولوی
- در دو چشم من نشین،
-
-
فارغ التحصیلان آلاءنوشتهشده در ۲۸ مهر ۱۴۰۱، ۲۱:۰۳ آخرین ویرایش توسط Hamid.s انجام شده
بامت بلند باد؛ که دلتنگیت مرا
از هر چه هست غیر تو بیزار کرده است...
بیت زیبایی بود -
فارغ التحصیلان آلاءنوشتهشده در ۳۰ مهر ۱۴۰۱، ۱۱:۰۴ آخرین ویرایش توسط aswma انجام شده
سیمین بدنی سرو قدی پسته دهانی
هر وصف که آید به زبانم به از آنی
آرام دلی دفع غمی مرهم دردی
بار کهنی عمر نویی مونس جانی
گر دوست بود جان و جهان نیز خوشه ای دوست
%(#854554)[ تو دوست تر از جانی و خوشتر ز جهانی ] -
راه ميروم
شهر زير پاهايم تمام ميشود
تو،هيچ كجا نيستی... -
فارغ التحصیلان آلاءنوشتهشده در ۳۰ مهر ۱۴۰۱، ۱۴:۵۱ آخرین ویرایش توسط Hamid.s انجام شده
هوا بارونی ست
آهای شیشه! چرا بخار نمیکنی؟!
میترسی چهره اش را بکشم؟
اسمش را بنویسم؟ -
نوشتهشده در ۳۰ مهر ۱۴۰۱، ۱۴:۵۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
وسط خانهی خود،حبس ابد داده دلم!
که تو آهسته بخندی،به همان شاده دلم!قلبم از غربت و اندوه،به تنگ آمده است!
قلبت اما به عیادت،چو سنگ آمده است!آخرین شعر مرا،خوب بخوان ماهِ دلم
مرگم از شدت دوریست،بدان ماهِ دلم -
فارغ التحصیلان آلاءنوشتهشده در ۳۰ مهر ۱۴۰۱، ۲۰:۰۰ آخرین ویرایش توسط Hamid.s انجام شده
ابری شده حال و هوایم
بیا در شهر این هوایم
ح.ص
انشالله متن(شعر) کامل رو به زودی سعی میکنم بزارم
-
نوشتهشده در ۱ آبان ۱۴۰۱، ۱۸:۱۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
تو که معشوقی و مَحبوبی و منظور،مــرو...
|اوحدی|
-
نوشتهشده در ۱ آبان ۱۴۰۱، ۱۹:۵۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
وقتی ابن سینا در مواردی خاص به کفر متهم شد،
در یک رباعی مشهور به زبان فارسی به این اتهامات پاسخ داد:کفر چو منی گزاف و آسان نبوَد
محکم تر از ایمان من ایمان نبوَددر دهر چو من یکی و آن هم کافر؟
پس در همه دهر یک مسلمان نبوَد -
شب از سکوت
و سکوت از شب پدید می آید -
شبیه کوه دردم هر شب صدایت کردم!
تا به خودم برگردم تورا شنیدم… -
نوشتهشده در ۲ آبان ۱۴۰۱، ۱۴:۲۵ آخرین ویرایش توسط Kosar A003 انجام شده
چه خیال است که دیوانه و شِیدا نشویم؟
بویِ مشکیم، محال است که رسوا نشویم!عشق ما را پیِ کاری به جهان آوردهاست
ادب این است که مشغولِ تَماشا نشویم~♡'صائب تبریزی'
-
نوشتهشده در ۲ آبان ۱۴۰۱، ۱۵:۴۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
در تٖماشای تو قانع نشوم من به دو چشم
همه چشمان جهان گو به سرم بشتابندشهریار
-
نوشتهشده در ۳ آبان ۱۴۰۱، ۷:۴۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
ای یار غلط کردی با یار دگر رفتی
از کار خود افتادی در کار دگر رفتی
صد بار ببخشودم بر تو به تو بنمودم
ای خویش پسندیده هین بار دگر رفتی
صد بار فسون کردم خار از تو برون کردم
گلزار ندانستی در خار دگر رفتی
گفتم که تویی ماهی با مار چه همراهی
ای حال غلط کرده با مار دگر رفتی
مانند مکوک کژ اندر کف جولاهه
صد تار بریدی تو در تار دگر رفتی
گفتی که تو را یارا در غار نمیبینم
آن یار در آن غار است تو غار دگر رفتی
چون کم نشود سنگت چون بد نشود رنگت
بازار مرا دیده بازار دگر رفتی
-
نپرس از من چرا پریشانی؟
خودت که حال مرا خوبِ خوب میدانیمنم که هرچه بگویی "برو" نخواهم رفت!
تویی که هرچه بگویم "بمان" نمی مانی... -
فارغ التحصیلان آلاءنوشتهشده در ۳ آبان ۱۴۰۱، ۱۹:۱۹ آخرین ویرایش توسط Marzie khanoom انجام شده
بعد تو مردی به دور خود نمی بینیم
شیر مردی این چنین دیگر نمی بینم
عشق من دایی من تنهای مظلومم
بعد تو من مرهم و یاری نمی بینم
....
تو پرستاری پرستار دل تنها
تو بدهکاری به ما یک عمر تنهایی
رفتی و تنهایمان کردی تو جوری که
مست و حیرانم از این کوچ تماشاییعشق من دایی من تک دانه تاریخ
پس چرا تاریخ تکرای نخواهد داشت؟؟!!
کاش راهی بود برگردی تو دایی جان
بعد تو این زندگی رنگی نخواهد داشت...تقدیم به روان پاک دایی مازیارم * مهندس* حسنی
شادی روحش بسته به اعتقادتون حمد و سوره ای میتونید هدیه کنید یا به قول امروزیا یه قلب کامنت کنید.. -
نوشتهشده در ۴ آبان ۱۴۰۱، ۲۰:۴۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
تنِ من خرابِ تـو...
|مولانا|
-
نوشتهشده در ۴ آبان ۱۴۰۱، ۲۱:۵۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
پیروزِ جنگِ رستم و سهراب هر که هست
غیر از شکست نیست در این جنگِ تنبهتن..فاضل_نظری
-
نوشتهشده در ۶ آبان ۱۴۰۱، ۱۴:۴۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
جانم ملول گشت ز فرعون و ظلم او
آن نور روی موسی عمرانم آرزوست
یک دست جام باده و یک دست جعد یار
رقصی چنین میانه میدانم آرزوست...• مولانا