-
نوشتهشده در ۲۴ آذر ۱۴۰۲، ۲۱:۵۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
شرمم کشد
که بی تو نفس میکشم هنوزتا زنده ام
بس است همین شرمساری ام"شهریار"
-
نوشتهشده در ۲۶ آذر ۱۴۰۲، ۱۸:۵۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
اگرچه خلوت و باران مدام عالی نیست
خیال خوب تو تا هست؛ پس خیالی نیست -
نوشتهشده در ۲۶ آذر ۱۴۰۲، ۲۰:۲۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
کاش بین من و او فاصله اجبار نبود
یا اگر بود دگر ، اینهمه بسیار نبود... -
نوشتهشده در ۲۶ آذر ۱۴۰۲، ۲۰:۲۵ آخرین ویرایش توسط officer k انجام شده
گر تو گرفتارم کنی من با گرفتاری خوشم ،
داروی دردم گر تویی در اوج بیماری خوشم ! -
نوشتهشده در ۲۶ آذر ۱۴۰۲، ۲۰:۲۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
یک ثانیه خورشیدم و یک ثانیه ابرم
تلفیق غم و شادی و دلتنگی و صبرم ! -
نوشتهشده در ۲۶ آذر ۱۴۰۲، ۲۰:۲۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
ای که نزدیک تری از منِ دلتنگ به من ،
بینِ ما نیست به جز فاصله ای اجباری . . -
نوشتهشده در ۲۶ آذر ۱۴۰۲، ۲۰:۲۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
در قفسِ خیالِ تو ، تکیه زنم به انتظار ...
تا که تو بشکنی قفس، پَر بکشم به سوی تو -
به مژگان سیه کردی هزاران رخنه در دینم
بیا کز چشم بیمارت هزاران درد برچینمالا ای همنشین دل که یارانت برفت از یاد
مرا روزی مباد آن دم که بی یاد تو بنشینمجهان پیر است و بیبنیاد از این فرهاد کش فریاد
که کرد افسون و نیرنگش ملول از جان شیرینمز تاب آتش دوری شدم غرق عرق چون گل
بیار ای باد شبگیری نسیمی زان عرق چینمجهان فانی و باقی فدای شاهد و ساقی
که سلطانی عالم را طفیل عشق میبینماگر بر جای من غیری گزیند دوست حاکم اوست
حرامم باد اگر من جان به جای دوست بگزینمصباح الخیر زد بلبل کجایی ساقیا برخیز
که غوغا میکند در سر خیال خواب دوشینمشب رحلت هم از بستر روم در قصر حورالعین
اگر در وقت جان دادن تو باشی شمع بالینمحدیث آرزومندی که در این نامه ثبت افتاد
همانا بیغلط باشد که حافظ داد تلقینمحافظ
-
نوشتهشده در ۲۹ آذر ۱۴۰۲، ۸:۳۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
به هجر کرده دلم خو، طمع زِ وصل بریدم...
که دردِ عشقِ تو را خوشتر از دوای تو دارم!- سیمین بهبهانی
-
-
نوشتهشده در ۲۹ آذر ۱۴۰۲، ۲۱:۲۷ آخرین ویرایش توسط __Aqua انجام شده
حیدربابا گویلر بوتون دوماندی
گونلریمیز بیر-بیریندن یاماندی
بیر-بیروزدن آیریلمایون، آماندی
یاخشیلیغی الیمیزدن آلیبلار
یاخشی بیزی یامان گونه سالیبلار
حیدربابا تمام جهان، غم گرفتهاست
وین روزگارِ ما همه ماتم گرفتهاست
ای بد، کسی که که دست کسان کم گرفتهاست
نیکی برفت و در وطنِ غیر لانه کرد
بد در رسید و در دل ما آشیانه کرد
"شهریار"
-
نوشتهشده در ۱ دی ۱۴۰۲، ۱۹:۴۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
چهها با جان ِخود دور از رخ جانان ِخود کردم
مگر دشمن کند اینها که من با جان ِخود کردم
طبیبم گفت درمانی ندارد درد ِمهجوری
غلط میگفت خود را کشتم و درمان ِخود کردم
"وحشی بافقی" -
نوشتهشده در ۳ دی ۱۴۰۲، ۹:۴۶ آخرین ویرایش توسط انجام شدهاین پست پاک شده!
-
نوشتهشده در ۳ دی ۱۴۰۲، ۱۱:۰۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
خوشا انان خرامیدند و رفتند
مرا بیچاره نامیدند و رفتند
اسیر خسته و بی دست و پا من
رفیقان این چه سوداییست با من... -
نوشتهشده در ۶ دی ۱۴۰۲، ۱۹:۲۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
امشب ای ماه به درد دل من تسکینی
آخر ای ماه تو همدرد من مسکینی
"شهریار" -
نوشتهشده در ۷ دی ۱۴۰۲، ۷:۰۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
گر در سرت هوای وصال است حافظا
باید که خاک درگه اهل هنر شوی#حافظ
سوال امتحانمون بود...
-
نمیدانم چه میخواهم خدایا
به دنبال چه میگردم شب و روز
چه میجوید نگاه خسته من
چرا افسرده است این قلب پرسوز
ز جمع آشنایان میگریزم
به کنجی میخزم آرام و خاموش
نگاهم غوطهور در تیرگیها
به بیمار دل خود میدهم گوش
گریزانم از این مردم که با من
بظاهر همدم و یکرنگ هستند
ولی در باطن از فرط حقارت
به دامانم دوصد پیرایه بستند
از این مردم، که تا شعرم شنیدند
برویم چون گلی خوشبو شکفتند
ولی آن دم که در خلوت نشستند
مرا دیوانهای بدنام گفتند
دل من، ای دل دیوانه من
که میسوزی ازین بیگانگیها
مکن دیگر ز دست غیر فریاد
خدا را، بس کن این دیوانگیها
فروغ فرخزاد
️
(۸ دی زادروز فروغ)
-
نوشتهشده در ۱۳ دی ۱۴۰۲، ۶:۳۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
که هم اول، هم آخر جان مایی...
| مولانا |