-
ای سکوت و تنهایی من
بگو با من
از قصه آشنایی مان
بشکن خلوت دیوارها را
نابود کن حرمت کنج ها را
در خودت فریاد بزن
و مرا با خودت یکی کن
من یک عمر است
به امید صدای تو زنده ام
-
ماه من غصه چرا؟؟
آسمان را بنگر، که هنوز
بعد صدها شب و روز
مثل آن روز نخست
گرم و آبی و پر از مهر به ما میخندد…یا زمینی را که،
دلش از سردی شبهای خزان
نه شکست و نه گرفت!
بلکه از عاطفه لبریز شد و
نفسی از سر امید کشید!و در آغاز بهار،
دشتی از یاس سپید،
زیر پاهایمان ریخت
تا بگوید که هنوز،
پر امنیت احساس خداست…ماه من غصه چرا؟؟
تو مرا داری و من هر شب و روز،
آرزویم همه خوشبختی توست…
ماه من، دل به غم دادن و از یاس سخنها گفتن
کار آنهایی نیست که خدا را دارند.ماه من، غم و اندوه اگر هم روزی،
مثل باران بارید
یا دل شیشهایات
از لب پنجره عشق، زمین خورد و شکست
با نگاهت به خدا
چتر شادی وا کن
و بگو با دل خود
که خدا هست، خدا هست هنوز…او همانیست که در تارترین لحظهی شب،
راه نورانیِ امید نشانم میداداو همانیست که هر لحظه دلش میخواهد
همهی زندگیام،
غرق شادی باشد…ماه من… غصه اگر هست بگو تا باشد
معنی خوشبختی
بودن اندوه است!
اینهمه غصه و غم
اینهمه شادی و شور
چه بخواهی و چه نه
میوهی یک باغند…
همه را با هم و با عشق بچین!ولی از یاد مبر
پشت هر کوه بلند سبزه زاریست پر از یاد خدا
و در آن باز کسی میخواند
که خدا هست خدا هست خدا هست هنوز
: ) -
سودای تو را بهانهای بس باشد
مستان تو را ترانهای بس باشددر کشتن ما چه میزنی تیغ جفا
ما را سر تازیانهای بس باشد -
دوش دیوانه شدم عشق مرا دید و بگفت
آمدم، نعره مزن جامه مدر هیچ مگوگفتم ای عشق من از چیز دگر میترسم
گفت آن چیز دگر نیست دگر هیچ مگومن به گوش تو سخنهای نهان خواهم گفت
سر بجنبان که بلی جز که به سر هیچ مگو -
آمدهام که سر نهم عشق تو را به سر برم
ور تو بگوییام که نی نی شکنم شکر برم...اوست نشسته در نظر من به کجا نظر کنم
اوست گرفته شهر دل من به کجا سفر برم