-
-
مرا غرض زنماز آن بود که پنهانی
حدیث درد فراق تو باز بگذارم
وگرنه این چه نمازی بود که من با تو
نسشته روی به محراب و دل به بازارم -
مرا غرض زنماز آن بود که پنهانی
حدیث درد فراق تو باز بگذارم
وگرنه این چه نمازی بود که من با تو
نسشته روی به محراب و دل به بازارمmohammad666666 میگفت که میمیرد یک لحظه جدا از من
یک لحظه جدا گشتیم با آن دگری پیوست -
تا یار مرا ربوده از هستی خویش
واقف نیم از بلندی و پستی خویش
آنگونه ز جام عشق مستم دارد
کآگاه نیم ز خویش و از مستی خویش -
شبی برنشست از فلک در گذشت
به تمکین و جاه از ملک بر گذشت -
نوشتهشده در ۱۸ آذر ۱۳۹۷، ۱۸:۵۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
- لیست@Mahdi2001
در اين بازار گر سوديست با درويش خرسندست
خدايا منعمم گردان به درويشي و خرسندي
- لیست@Mahdi2001
-
amab یک نعره مستانه ز جایی نشنیدیم
ویران شود این شهر که میخوانه ندارد -
@گل-آبی یک سال دیگر آمد و دنیا عوض نشد
چیزی بغیر پیرهن از ما عوض نشد -
@گل-آبی تا کی به تمنای وصال تویگانه اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه
-
@گل-آبی سحر بلبل حکایت با صبا کرد که عشق رو ی گل با ما چه ها کرد
-
@گل-آبی دوش می امد و رخساره برافروخته بود تا کجا باز دل غم زده ای سوخته بود؟
-
نوشتهشده در ۱۸ آذر ۱۳۹۷، ۱۹:۲۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
بروید ای حبیبان بکشید یار مارا
به من اورید اخر صنم گریز پارا -
@گل-آبی نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت به غمزه مسعله آموز صد مدرس شد
-
نوشتهشده در ۱۸ آذر ۱۳۹۷، ۱۹:۲۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
دل درین پیرزن عشوه گر دهر مبند
نوعروسیست که در عقد بسی داماد است -
دل درین پیرزن عشوه گر دهر مبند
نوعروسیست که در عقد بسی داماد استمریم عباسپور توکه از محنت دیگران بی غمی نشاید که نامت نهند آدمی