-
نوشتهشده در ۱۹ آذر ۱۴۰۳، ۱۵:۱۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@mr-vinyzo
ندارم خواب آرامی مگر در کنج آغوشت
بیا درمان بکن این شب نخوابی های دائم را !🫂 -
نوشتهشده در ۲۳ آذر ۱۴۰۳، ۷:۵۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@mr-vinyzo
نمیدانم چه رازی خفته در چشمان زیبایت
که عاقل سمت چشمت میرود دیوانه میآید.. -
im_Hana
در آن خمّی که دل را رنگ بخشی
چه باشم من، چه باشد مهر و کینم؟ -
Aila
هر نفس آواز عشق میرسد از چپ و راست
ما به فلک میرویم عزم تماشا که راستما به فلک بودهایم یار ملک بودهایم
باز همان جا رویم جمله که آن شهر ماست -
Aila
نه بوی مهر می شنویم از تو ای عـجب نه روی آن که مهر دگر کـس بپروریم -
Aila
بال اقبال هما را بهر دور انداختن
گر به دست اهل دل افتد پر تیرش کنند -
Aila یار مردان خدا باش که در کشتی نوح
هست خاکی که به آبی نخرد طوفان را -
jahad_121
آبی تر از آنیم که بی رنگ بمیریم
از شیشه نبودیم که با سنگ بمیریمفرصت بده ای روح جنون تا غزل بعد
در غیرت ما نیست که در ننگ بمیریمAila
منزلِ مردمِ بیگانه چو شد خانهٔ چشم
آنقدر گریه نمودم که خرابش کردم