-
SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:
@miss-joker در " مشاعره " گفته است:
SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:
@miss-joker در " مشاعره " گفته است:
SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:
@miss-joker در " مشاعره " گفته است:
SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:
@miss-joker در " مشاعره " گفته است:
SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:
@miss-joker در " مشاعره " گفته است:
SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:
تو کاغذ نقاشی و من رنگ مدادی
از تیزی خود کاستم و طرح بدادی
ای بس عجب از پاکی و صافی که بگفتی
از راست بدیدم که تو تیزی نه ضمادی
س.فرخيک دست جام باده و يک دست جعد يار
رقصي چنين ميانه ميدانم ارزوستتو همانی که ندانی چه به دل دارم من
من پژمرده گلی در طلب شمع رختتو را با غير ميبينم صدايم در نمي ايد
دلم ميسوزد و کاري ز دستم برنمي ايددست از طلب ندارم تال کام من برآید
یا تن رسد به جانان یا جان ز تن درآیددندان که در دهان نبوَد خنده بدنماست
دکان بي متاع چرا وا کند کسي؟یار دیدم انجمن را میزند بر جان هم
آن دو چشمت آتش است یا چشمه پیغمبریست؟تو هماني که دلم لک زده لبخندش را
او که هرگز نتوان يافت همانندش راای پست شدیم ما به زبان چو تو مردم
رنگین صفت و خصم دل وتیره زبانیيا قهر يا کهع لطف بکن ، هرچه ميکني
داده است امتحان وفا بارها دلم:)من از سیاهی چشمت، ز ساحت چو چمانت
ز مستی از ره کویت، بشکستم، بشکستمميشوند از سرد مهري دوستان از هم جدا
برگ هارا ميکند باد خزان از هم جدانوشتهشده در ۲۹ آذر ۱۳۹۹، ۱۹:۳۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده@miss-joker در " مشاعره " گفته است:
SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:
@miss-joker در " مشاعره " گفته است:
SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:
@miss-joker در " مشاعره " گفته است:
SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:
@miss-joker در " مشاعره " گفته است:
SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:
@miss-joker در " مشاعره " گفته است:
SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:
@miss-joker در " مشاعره " گفته است:
SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:
تو کاغذ نقاشی و من رنگ مدادی
از تیزی خود کاستم و طرح بدادی
ای بس عجب از پاکی و صافی که بگفتی
از راست بدیدم که تو تیزی نه ضمادی
س.فرخيک دست جام باده و يک دست جعد يار
رقصي چنين ميانه ميدانم ارزوستتو همانی که ندانی چه به دل دارم من
من پژمرده گلی در طلب شمع رختتو را با غير ميبينم صدايم در نمي ايد
دلم ميسوزد و کاري ز دستم برنمي ايددست از طلب ندارم تال کام من برآید
یا تن رسد به جانان یا جان ز تن درآیددندان که در دهان نبوَد خنده بدنماست
دکان بي متاع چرا وا کند کسي؟یار دیدم انجمن را میزند بر جان هم
آن دو چشمت آتش است یا چشمه پیغمبریست؟تو هماني که دلم لک زده لبخندش را
او که هرگز نتوان يافت همانندش راای پست شدیم ما به زبان چو تو مردم
رنگین صفت و خصم دل وتیره زبانیيا قهر يا کهع لطف بکن ، هرچه ميکني
داده است امتحان وفا بارها دلم:)من از سیاهی چشمت، ز ساحت چو چمانت
ز مستی از ره کویت، بشکستم، بشکستمميشوند از سرد مهري دوستان از هم جدا
برگ هارا ميکند باد خزان از هم جداوقتی نقطه ضعف بدی دست مردم (:
آسمان بار امانت نتوانست کشید
قرعه کار به نام من بیچاره زدند -
@miss-joker در " مشاعره " گفته است:
SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:
@miss-joker در " مشاعره " گفته است:
SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:
@miss-joker در " مشاعره " گفته است:
SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:
@miss-joker در " مشاعره " گفته است:
SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:
@miss-joker در " مشاعره " گفته است:
SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:
تو کاغذ نقاشی و من رنگ مدادی
از تیزی خود کاستم و طرح بدادی
ای بس عجب از پاکی و صافی که بگفتی
از راست بدیدم که تو تیزی نه ضمادی
س.فرخيک دست جام باده و يک دست جعد يار
رقصي چنين ميانه ميدانم ارزوستتو همانی که ندانی چه به دل دارم من
من پژمرده گلی در طلب شمع رختتو را با غير ميبينم صدايم در نمي ايد
دلم ميسوزد و کاري ز دستم برنمي ايددست از طلب ندارم تال کام من برآید
یا تن رسد به جانان یا جان ز تن درآیددندان که در دهان نبوَد خنده بدنماست
دکان بي متاع چرا وا کند کسي؟یار دیدم انجمن را میزند بر جان هم
آن دو چشمت آتش است یا چشمه پیغمبریست؟تو هماني که دلم لک زده لبخندش را
او که هرگز نتوان يافت همانندش راای پست شدیم ما به زبان چو تو مردم
رنگین صفت و خصم دل وتیره زبانیيا قهر يا کهع لطف بکن ، هرچه ميکني
داده است امتحان وفا بارها دلم:)من از سیاهی چشمت، ز ساحت چو چمانت
ز مستی از ره کویت، بشکستم، بشکستمنوشتهشده در ۲۹ آذر ۱۳۹۹، ۱۹:۳۹ آخرین ویرایش توسط انجام شدهSEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:
@miss-joker در " مشاعره " گفته است:
SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:
@miss-joker در " مشاعره " گفته است:
SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:
@miss-joker در " مشاعره " گفته است:
SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:
@miss-joker در " مشاعره " گفته است:
SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:
@miss-joker در " مشاعره " گفته است:
SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:
تو کاغذ نقاشی و من رنگ مدادی
از تیزی خود کاستم و طرح بدادی
ای بس عجب از پاکی و صافی که بگفتی
از راست بدیدم که تو تیزی نه ضمادی
س.فرخيک دست جام باده و يک دست جعد يار
رقصي چنين ميانه ميدانم ارزوستتو همانی که ندانی چه به دل دارم من
من پژمرده گلی در طلب شمع رختتو را با غير ميبينم صدايم در نمي ايد
دلم ميسوزد و کاري ز دستم برنمي ايددست از طلب ندارم تال کام من برآید
یا تن رسد به جانان یا جان ز تن درآیددندان که در دهان نبوَد خنده بدنماست
دکان بي متاع چرا وا کند کسي؟یار دیدم انجمن را میزند بر جان هم
آن دو چشمت آتش است یا چشمه پیغمبریست؟تو هماني که دلم لک زده لبخندش را
او که هرگز نتوان يافت همانندش راای پست شدیم ما به زبان چو تو مردم
رنگین صفت و خصم دل وتیره زبانیيا قهر يا کهع لطف بکن ، هرچه ميکني
داده است امتحان وفا بارها دلم:)من از سیاهی چشمت، ز ساحت چو چمانت
ز مستی از ره کویت، بشکستم، بشکستممن بینِ نگاهِ تو و حوریِ بهشتی
من سیبِ نگاهِ تو از این باغ بچیدم:
م.ر(ل) -
ramses kabir در " مشاعره " گفته است:
SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:
@miss-joker در " مشاعره " گفته است:
SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:
@miss-joker در " مشاعره " گفته است:
SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:
@miss-joker در " مشاعره " گفته است:
SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:
@miss-joker در " مشاعره " گفته است:
SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:
تو کاغذ نقاشی و من رنگ مدادی
از تیزی خود کاستم و طرح بدادی
ای بس عجب از پاکی و صافی که بگفتی
از راست بدیدم که تو تیزی نه ضمادی
س.فرخيک دست جام باده و يک دست جعد يار
رقصي چنين ميانه ميدانم ارزوستتو همانی که ندانی چه به دل دارم من
من پژمرده گلی در طلب شمع رختتو را با غير ميبينم صدايم در نمي ايد
دلم ميسوزد و کاري ز دستم برنمي ايددست از طلب ندارم تال کام من برآید
یا تن رسد به جانان یا جان ز تن درآیددندان که در دهان نبوَد خنده بدنماست
دکان بي متاع چرا وا کند کسي؟یار دیدم انجمن را میزند بر جان هم
آن دو چشمت آتش است یا چشمه پیغمبریست؟تو هماني که دلم لک زده لبخندش را
او که هرگز نتوان يافت همانندش راای پست شدیم ما به زبان چو تو مردم
رنگین صفت و خصم دل وتیره زبانییارا که مرا هردم باشد هوسِ زلفش
امشب تو گذر از من جانم چه به ایمان است؟
م.ر(ل)چه جذاب بود
نوشتهشده در ۲۹ آذر ۱۳۹۹، ۱۹:۳۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده@miss-joker در " مشاعره " گفته است:
ramses kabir در " مشاعره " گفته است:
SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:
@miss-joker در " مشاعره " گفته است:
SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:
@miss-joker در " مشاعره " گفته است:
SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:
@miss-joker در " مشاعره " گفته است:
SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:
@miss-joker در " مشاعره " گفته است:
SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:
تو کاغذ نقاشی و من رنگ مدادی
از تیزی خود کاستم و طرح بدادی
ای بس عجب از پاکی و صافی که بگفتی
از راست بدیدم که تو تیزی نه ضمادی
س.فرخيک دست جام باده و يک دست جعد يار
رقصي چنين ميانه ميدانم ارزوستتو همانی که ندانی چه به دل دارم من
من پژمرده گلی در طلب شمع رختتو را با غير ميبينم صدايم در نمي ايد
دلم ميسوزد و کاري ز دستم برنمي ايددست از طلب ندارم تال کام من برآید
یا تن رسد به جانان یا جان ز تن درآیددندان که در دهان نبوَد خنده بدنماست
دکان بي متاع چرا وا کند کسي؟یار دیدم انجمن را میزند بر جان هم
آن دو چشمت آتش است یا چشمه پیغمبریست؟تو هماني که دلم لک زده لبخندش را
او که هرگز نتوان يافت همانندش راای پست شدیم ما به زبان چو تو مردم
رنگین صفت و خصم دل وتیره زبانییارا که مرا هردم باشد هوسِ زلفش
امشب تو گذر از من جانم چه به ایمان است؟
م.ر(ل)چه جذاب بود
چشماتون قشنگ میبینه:/
-
SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:
@miss-joker در " مشاعره " گفته است:
SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:
@miss-joker در " مشاعره " گفته است:
SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:
@miss-joker در " مشاعره " گفته است:
SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:
@miss-joker در " مشاعره " گفته است:
SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:
@miss-joker در " مشاعره " گفته است:
SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:
تو کاغذ نقاشی و من رنگ مدادی
از تیزی خود کاستم و طرح بدادی
ای بس عجب از پاکی و صافی که بگفتی
از راست بدیدم که تو تیزی نه ضمادی
س.فرخيک دست جام باده و يک دست جعد يار
رقصي چنين ميانه ميدانم ارزوستتو همانی که ندانی چه به دل دارم من
من پژمرده گلی در طلب شمع رختتو را با غير ميبينم صدايم در نمي ايد
دلم ميسوزد و کاري ز دستم برنمي ايددست از طلب ندارم تال کام من برآید
یا تن رسد به جانان یا جان ز تن درآیددندان که در دهان نبوَد خنده بدنماست
دکان بي متاع چرا وا کند کسي؟یار دیدم انجمن را میزند بر جان هم
آن دو چشمت آتش است یا چشمه پیغمبریست؟تو هماني که دلم لک زده لبخندش را
او که هرگز نتوان يافت همانندش راای پست شدیم ما به زبان چو تو مردم
رنگین صفت و خصم دل وتیره زبانیيا قهر يا کهع لطف بکن ، هرچه ميکني
داده است امتحان وفا بارها دلم:)من از سیاهی چشمت، ز ساحت چو چمانت
ز مستی از ره کویت، بشکستم، بشکستممن بینِ نگاهِ تو و حوریِ بهشتی
من سیبِ نگاهِ تو از این باغ بچیدم:
م.ر(ل)نوشتهشده در ۲۹ آذر ۱۳۹۹، ۱۹:۳۹ آخرین ویرایش توسط انجام شدهramses kabir در " مشاعره " گفته است:
SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:
@miss-joker در " مشاعره " گفته است:
SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:
@miss-joker در " مشاعره " گفته است:
SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:
@miss-joker در " مشاعره " گفته است:
SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:
@miss-joker در " مشاعره " گفته است:
SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:
@miss-joker در " مشاعره " گفته است:
SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:
تو کاغذ نقاشی و من رنگ مدادی
از تیزی خود کاستم و طرح بدادی
ای بس عجب از پاکی و صافی که بگفتی
از راست بدیدم که تو تیزی نه ضمادی
س.فرخيک دست جام باده و يک دست جعد يار
رقصي چنين ميانه ميدانم ارزوستتو همانی که ندانی چه به دل دارم من
من پژمرده گلی در طلب شمع رختتو را با غير ميبينم صدايم در نمي ايد
دلم ميسوزد و کاري ز دستم برنمي ايددست از طلب ندارم تال کام من برآید
یا تن رسد به جانان یا جان ز تن درآیددندان که در دهان نبوَد خنده بدنماست
دکان بي متاع چرا وا کند کسي؟یار دیدم انجمن را میزند بر جان هم
آن دو چشمت آتش است یا چشمه پیغمبریست؟تو هماني که دلم لک زده لبخندش را
او که هرگز نتوان يافت همانندش راای پست شدیم ما به زبان چو تو مردم
رنگین صفت و خصم دل وتیره زبانیيا قهر يا کهع لطف بکن ، هرچه ميکني
داده است امتحان وفا بارها دلم:)من از سیاهی چشمت، ز ساحت چو چمانت
ز مستی از ره کویت، بشکستم، بشکستممن بینِ نگاهِ تو و حوریِ بهشتی
من سیبِ نگاهِ تو از این باغ بچیدم:
م.ر(ل)ما نور ببینیم نه فقط چشم نداریم
بر آن، که مضافش، تو شرر بر تن مارا -
ramses kabir در " مشاعره " گفته است:
SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:
@miss-joker در " مشاعره " گفته است:
SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:
@miss-joker در " مشاعره " گفته است:
SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:
@miss-joker در " مشاعره " گفته است:
SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:
@miss-joker در " مشاعره " گفته است:
SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:
@miss-joker در " مشاعره " گفته است:
SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:
تو کاغذ نقاشی و من رنگ مدادی
از تیزی خود کاستم و طرح بدادی
ای بس عجب از پاکی و صافی که بگفتی
از راست بدیدم که تو تیزی نه ضمادی
س.فرخيک دست جام باده و يک دست جعد يار
رقصي چنين ميانه ميدانم ارزوستتو همانی که ندانی چه به دل دارم من
من پژمرده گلی در طلب شمع رختتو را با غير ميبينم صدايم در نمي ايد
دلم ميسوزد و کاري ز دستم برنمي ايددست از طلب ندارم تال کام من برآید
یا تن رسد به جانان یا جان ز تن درآیددندان که در دهان نبوَد خنده بدنماست
دکان بي متاع چرا وا کند کسي؟یار دیدم انجمن را میزند بر جان هم
آن دو چشمت آتش است یا چشمه پیغمبریست؟تو هماني که دلم لک زده لبخندش را
او که هرگز نتوان يافت همانندش راای پست شدیم ما به زبان چو تو مردم
رنگین صفت و خصم دل وتیره زبانیيا قهر يا کهع لطف بکن ، هرچه ميکني
داده است امتحان وفا بارها دلم:)من از سیاهی چشمت، ز ساحت چو چمانت
ز مستی از ره کویت، بشکستم، بشکستممن بینِ نگاهِ تو و حوریِ بهشتی
من سیبِ نگاهِ تو از این باغ بچیدم:
م.ر(ل)ما نور ببینیم نه فقط چشم نداریم
بر آن، که مضافش، تو شرر بر تن مارانوشتهشده در ۲۹ آذر ۱۳۹۹، ۱۹:۴۳ آخرین ویرایش توسط انجام شدهSEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:
ramses kabir در " مشاعره " گفته است:
SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:
@miss-joker در " مشاعره " گفته است:
SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:
@miss-joker در " مشاعره " گفته است:
SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:
@miss-joker در " مشاعره " گفته است:
SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:
@miss-joker در " مشاعره " گفته است:
SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:
@miss-joker در " مشاعره " گفته است:
SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:
تو کاغذ نقاشی و من رنگ مدادی
از تیزی خود کاستم و طرح بدادی
ای بس عجب از پاکی و صافی که بگفتی
از راست بدیدم که تو تیزی نه ضمادی
س.فرخيک دست جام باده و يک دست جعد يار
رقصي چنين ميانه ميدانم ارزوستتو همانی که ندانی چه به دل دارم من
من پژمرده گلی در طلب شمع رختتو را با غير ميبينم صدايم در نمي ايد
دلم ميسوزد و کاري ز دستم برنمي ايددست از طلب ندارم تال کام من برآید
یا تن رسد به جانان یا جان ز تن درآیددندان که در دهان نبوَد خنده بدنماست
دکان بي متاع چرا وا کند کسي؟یار دیدم انجمن را میزند بر جان هم
آن دو چشمت آتش است یا چشمه پیغمبریست؟تو هماني که دلم لک زده لبخندش را
او که هرگز نتوان يافت همانندش راای پست شدیم ما به زبان چو تو مردم
رنگین صفت و خصم دل وتیره زبانیيا قهر يا کهع لطف بکن ، هرچه ميکني
داده است امتحان وفا بارها دلم:)من از سیاهی چشمت، ز ساحت چو چمانت
ز مستی از ره کویت، بشکستم، بشکستممن بینِ نگاهِ تو و حوریِ بهشتی
من سیبِ نگاهِ تو از این باغ بچیدم:
م.ر(ل)ما نور ببینیم نه فقط چشم نداریم
بر آن، که مضافش، تو شرر بر تن ماراار نظری به من کنی ماه و قمر به سر نهم
ای همه آرزویِ من، این دلِ من فدایِ تو
م.ر(ل) -
ramses kabir در " مشاعره " گفته است:
SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:
@miss-joker در " مشاعره " گفته است:
SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:
@miss-joker در " مشاعره " گفته است:
SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:
@miss-joker در " مشاعره " گفته است:
SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:
@miss-joker در " مشاعره " گفته است:
SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:
@miss-joker در " مشاعره " گفته است:
SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:
تو کاغذ نقاشی و من رنگ مدادی
از تیزی خود کاستم و طرح بدادی
ای بس عجب از پاکی و صافی که بگفتی
از راست بدیدم که تو تیزی نه ضمادی
س.فرخيک دست جام باده و يک دست جعد يار
رقصي چنين ميانه ميدانم ارزوستتو همانی که ندانی چه به دل دارم من
من پژمرده گلی در طلب شمع رختتو را با غير ميبينم صدايم در نمي ايد
دلم ميسوزد و کاري ز دستم برنمي ايددست از طلب ندارم تال کام من برآید
یا تن رسد به جانان یا جان ز تن درآیددندان که در دهان نبوَد خنده بدنماست
دکان بي متاع چرا وا کند کسي؟یار دیدم انجمن را میزند بر جان هم
آن دو چشمت آتش است یا چشمه پیغمبریست؟تو هماني که دلم لک زده لبخندش را
او که هرگز نتوان يافت همانندش راای پست شدیم ما به زبان چو تو مردم
رنگین صفت و خصم دل وتیره زبانیيا قهر يا کهع لطف بکن ، هرچه ميکني
داده است امتحان وفا بارها دلم:)من از سیاهی چشمت، ز ساحت چو چمانت
ز مستی از ره کویت، بشکستم، بشکستممن بینِ نگاهِ تو و حوریِ بهشتی
من سیبِ نگاهِ تو از این باغ بچیدم:
م.ر(ل)ما نور ببینیم نه فقط چشم نداریم
بر آن، که مضافش، تو شرر بر تن مارانوشتهشده در ۲۹ آذر ۱۳۹۹، ۱۹:۴۳ آخرین ویرایش توسط انجام شدهSEPEHR ALIZADEH از عشق من بهر سو در شهر گفتگوییست
من عاشق تو هستم این گفتگو ندارد -
SEPEHR ALIZADEH از عشق من بهر سو در شهر گفتگوییست
من عاشق تو هستم این گفتگو نداردنوشتهشده در ۲۹ آذر ۱۳۹۹، ۱۹:۴۴ آخرین ویرایش توسط انجام شدهKosar A003 در " مشاعره " گفته است:
SEPEHR ALIZADEH از عشق من بهر سو در شهر گفتگوییست
من عاشق تو هستم این گفتگو ندارددال و لام هر دو نشانِ دل به یغما برده اند
دل،مده دالی که یادِ دل مرا آشفته کرد
م.ر(ل) -
SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:
ramses kabir در " مشاعره " گفته است:
SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:
@miss-joker در " مشاعره " گفته است:
SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:
@miss-joker در " مشاعره " گفته است:
SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:
@miss-joker در " مشاعره " گفته است:
SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:
@miss-joker در " مشاعره " گفته است:
SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:
@miss-joker در " مشاعره " گفته است:
SEPEHR ALIZADEH در " مشاعره " گفته است:
تو کاغذ نقاشی و من رنگ مدادی
از تیزی خود کاستم و طرح بدادی
ای بس عجب از پاکی و صافی که بگفتی
از راست بدیدم که تو تیزی نه ضمادی
س.فرخيک دست جام باده و يک دست جعد يار
رقصي چنين ميانه ميدانم ارزوستتو همانی که ندانی چه به دل دارم من
من پژمرده گلی در طلب شمع رختتو را با غير ميبينم صدايم در نمي ايد
دلم ميسوزد و کاري ز دستم برنمي ايددست از طلب ندارم تال کام من برآید
یا تن رسد به جانان یا جان ز تن درآیددندان که در دهان نبوَد خنده بدنماست
دکان بي متاع چرا وا کند کسي؟یار دیدم انجمن را میزند بر جان هم
آن دو چشمت آتش است یا چشمه پیغمبریست؟تو هماني که دلم لک زده لبخندش را
او که هرگز نتوان يافت همانندش راای پست شدیم ما به زبان چو تو مردم
رنگین صفت و خصم دل وتیره زبانیيا قهر يا کهع لطف بکن ، هرچه ميکني
داده است امتحان وفا بارها دلم:)من از سیاهی چشمت، ز ساحت چو چمانت
ز مستی از ره کویت، بشکستم، بشکستممن بینِ نگاهِ تو و حوریِ بهشتی
من سیبِ نگاهِ تو از این باغ بچیدم:
م.ر(ل)ما نور ببینیم نه فقط چشم نداریم
بر آن، که مضافش، تو شرر بر تن ماراار نظری به من کنی ماه و قمر به سر نهم
ای همه آرزویِ من، این دلِ من فدایِ تو
م.ر(ل)نوشتهشده در ۲۹ آذر ۱۳۹۹، ۱۹:۴۵ آخرین ویرایش توسط انجام شدهramses kabir وعده وصلم بمحشر میدهد در زیر تیغ
میکشد اما ز لطف امیدوارم میکشد -
Kosar A003 در " مشاعره " گفته است:
SEPEHR ALIZADEH از عشق من بهر سو در شهر گفتگوییست
من عاشق تو هستم این گفتگو ندارددال و لام هر دو نشانِ دل به یغما برده اند
دل،مده دالی که یادِ دل مرا آشفته کرد
م.ر(ل)نوشتهشده در ۲۹ آذر ۱۳۹۹، ۱۹:۴۵ آخرین ویرایش توسط انجام شدهramses kabir دور دهان تنگ تو عارض عنبرین خطت
غنچه به غنچه گل به گل لاله به لاله بو به بو -
ramses kabir دور دهان تنگ تو عارض عنبرین خطت
غنچه به غنچه گل به گل لاله به لاله بو به بونوشتهشده در ۲۹ آذر ۱۳۹۹، ۱۹:۴۷ آخرین ویرایش توسط انجام شدهKosar A003 در " مشاعره " گفته است:
ramses kabir دور دهان تنگ تو عارض عنبرین خطت
غنچه به غنچه گل به گل لاله به لاله بو به بووای از آن روز که عاشق بشود من معشوق
پدری از او درارَم که خدا میداند -
Kosar A003 در " مشاعره " گفته است:
ramses kabir دور دهان تنگ تو عارض عنبرین خطت
غنچه به غنچه گل به گل لاله به لاله بو به بووای از آن روز که عاشق بشود من معشوق
پدری از او درارَم که خدا میداندنوشتهشده در ۲۹ آذر ۱۳۹۹، ۱۹:۴۹ آخرین ویرایش توسط انجام شدهramses kabir در بزم می پرستان میداد نقل مستان
چشمش بغمزه بادام،لعلش بخنده پسته -
ramses kabir در بزم می پرستان میداد نقل مستان
چشمش بغمزه بادام،لعلش بخنده پستهنوشتهشده در ۲۹ آذر ۱۳۹۹، ۱۹:۵۰ آخرین ویرایش توسط انجام شدهKosar A003 در " مشاعره " گفته است:
ramses kabir در بزم می پرستان میداد نقل مستان
چشمش بغمزه بادام،لعلش بخنده پستههرچه دل بود که یک باره به یغما برده است
《دیگر دلی نمانده که دلبر بخوانمش》
م.ر(ل) -
Kosar A003 در " مشاعره " گفته است:
ramses kabir در بزم می پرستان میداد نقل مستان
چشمش بغمزه بادام،لعلش بخنده پستههرچه دل بود که یک باره به یغما برده است
《دیگر دلی نمانده که دلبر بخوانمش》
م.ر(ل)نوشتهشده در ۲۹ آذر ۱۳۹۹، ۱۹:۵۲ آخرین ویرایش توسط انجام شدهramses kabir شب وصل است و مینالم که شاید چرخ پندارد
که باز امشب شب هجر است و دیر ارد بپایانش
*اون م ر اخر چیه مینویسید؟ -
ramses kabir شب وصل است و مینالم که شاید چرخ پندارد
که باز امشب شب هجر است و دیر ارد بپایانش
*اون م ر اخر چیه مینویسید؟نوشتهشده در ۲۹ آذر ۱۳۹۹، ۲۰:۰۶ آخرین ویرایش توسط انجام شدهKosar A003 شد مملکت خراب ز بی نظمی نظام/وز ظلم و جور لشکریان کشوری نماند
-
Kosar A003 شد مملکت خراب ز بی نظمی نظام/وز ظلم و جور لشکریان کشوری نماند
نوشتهشده در ۲۹ آذر ۱۳۹۹، ۲۰:۰۹ آخرین ویرایش توسط انجام شدهparisa khany در ان نفس که بمیرم در ارزوی تو باشم
بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم -
parisa khany در ان نفس که بمیرم در ارزوی تو باشم
بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشمنوشتهشده در ۲۹ آذر ۱۳۹۹، ۲۰:۱۱ آخرین ویرایش توسط parisa khany انجام شدهKosar A003 مرد عاشق چون بود در عشق زار/کی خبر یابد ز عیب چشم یار
-
Kosar A003 مرد عاشق چون بود در عشق زار/کی خبر یابد ز عیب چشم یار
نوشتهشده در ۲۹ آذر ۱۳۹۹، ۲۰:۱۲ آخرین ویرایش توسط انجام شدهparisa khany راستان رستهاند روزشمار
سعی کن تا از ان شمار شوی -
parisa khany راستان رستهاند روزشمار
سعی کن تا از ان شمار شوینوشتهشده در ۲۹ آذر ۱۳۹۹، ۲۰:۱۳ آخرین ویرایش توسط parisa khany انجام شدهKosar A003 یکی را ز گردون دهد بارگاه/یکی را ز کیوان درآرد به چاه
-
ramses kabir شب وصل است و مینالم که شاید چرخ پندارد
که باز امشب شب هجر است و دیر ارد بپایانش
*اون م ر اخر چیه مینویسید؟نوشتهشده در ۲۹ آذر ۱۳۹۹، ۲۱:۰۱ آخرین ویرایش توسط ramses kabir انجام شدهKosar A003 در " مشاعره " گفته است:
ramses kabir شب وصل است و مینالم که شاید چرخ پندارد
که باز امشب شب هجر است و دیر ارد بپایانش
*اون م ر اخر چیه مینویسید؟شاهی و خدایی و ثنایی و رضایی
ای دل به فدایت که خدایی و خدایی
من در دلِ این محملِ جانانه ی چشمت
جانانه نشستم که سزایی و سزایی
م.ر(ل)
اول اسم
و اول نام خانوادگی بنده است -
Kosar A003 در " مشاعره " گفته است:
ramses kabir شب وصل است و مینالم که شاید چرخ پندارد
که باز امشب شب هجر است و دیر ارد بپایانش
*اون م ر اخر چیه مینویسید؟شاهی و خدایی و ثنایی و رضایی
ای دل به فدایت که خدایی و خدایی
من در دلِ این محملِ جانانه ی چشمت
جانانه نشستم که سزایی و سزایی
م.ر(ل)
اول اسم
و اول نام خانوادگی بنده استramses kabir در " مشاعره " گفته است:
Kosar A003 در " مشاعره " گفته است:
ramses kabir شب وصل است و مینالم که شاید چرخ پندارد
که باز امشب شب هجر است و دیر ارد بپایانش
*اون م ر اخر چیه مینویسید؟شاهی و خدایی و ثنایی و رضایی
ای دل به فدایت که خدایی و خدایی
من در دلِ این محملِ جانانه ی چشمت
جانانه نشستم که سزایی و سزایی
م.ر(ل)
اول اسم
و اول نام خانوادگی بنده استیک ذره وفا را به دو عالم نفروشیم
هر چنــد در این عهد خریدار ندارد