-
تا به فراق خو كنم صبر من و قرار كو؟
وعده ی وصل اگر دهد طاقت اتظار كو؟@m__sadra__b وقت است که بنشینی و گیسو بگشایی
تـا بـا تـــو بگویم غــــم شب های جدایی -
نوشتهشده در ۱۳ دی ۱۳۹۷، ۱۷:۰۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
یک نفر آمد صدایم کرد و رفت
در قفس بودم، رهایم کرد و رفت -
یک نفر آمد صدایم کرد و رفت
در قفس بودم، رهایم کرد و رفت@m__sadra__b تواضع زگردان فرازان نکوست
گدا گرتواضع کن خوی اوست -
نوشتهشده در ۱۳ دی ۱۳۹۷، ۱۷:۰۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
تا توانی پیش کس مگشای راز
بر کسی این در مکن زنهار باز -
تا توانی پیش کس مگشای راز
بر کسی این در مکن زنهار باز@m__sadra__b ز غفلت با تبه کاری به سر بردم جوانی را
کنون از زندگی سیرم نخواهم زندگانی را -
نوشتهشده در ۱۳ دی ۱۳۹۷، ۱۷:۰۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
از دوست به يادگار دردی دارم
كان درد به هزار درمان ندهم -
از دوست به يادگار دردی دارم
كان درد به هزار درمان ندهمنوشتهشده در ۱۳ دی ۱۳۹۷، ۱۷:۲۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده@m__sadra__b
مژدگانی بده ای دل که دگر مطرب عشق
راه مستانه زد و چاره مخموری کرد -
dlrm در دلم بـــود كه بی دوست نبــاشم هرگز
چه توان كرد كه سعی من و دل باطل بود -
نوشتهشده در ۱۳ دی ۱۳۹۷، ۲۲:۳۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@saraa-66
دانی که خبر ز عشق دارد؟!
آن کز همه عالمش خبر نیست:) -
dlrm تا جرعه ای از جام الستت ندهند
آگاهی از این بلند و پستت ندهند -
نوشتهشده در ۱۴ دی ۱۳۹۷، ۷:۱۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@saraa-66 در شبي پر ستاره و آرام دختري در عذاب مي ميرد
دختري در عذاب تنهايي غرق در التهاب مي ميرد -
@saraa-66 در شبي پر ستاره و آرام دختري در عذاب مي ميرد
دختري در عذاب تنهايي غرق در التهاب مي ميرد@shiima دل خون شد از امید و نشد یار یار من
ای وای بـــــر مــــن و دل امیــــدوار من -
نوشتهشده در ۱۴ دی ۱۳۹۷، ۱۸:۱۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@saraa-66 نه بسته ام به کس دل
نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج
رها رها رها من -
@shiima نالم ز جفای تو و دارم به دعا دست
کان نـاله مبـادا کـه اثـر داشته باشد -
نوشتهشده در ۱۵ دی ۱۳۹۷، ۱۰:۵۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@saraa-66
دیدن روی تو را محرم نباشد چشم ما
دیده از جان ساخت باید دیدن روی ترا -
dlrm از خوان این بزرگان دستی بشوی و بگذر
کان جـا ز خوردنی ها غیر از قسم نباشد -
@saraa-66 دانی چه گفت مرا آن بلبل سحری
تو خود چه آدمی کز عشق بی خبری -
negnw یافتـــم روشندلی، از گریـــه های نیمه شب
خاطری چون صبح دارم، از صفای نیمه شب -
@saraa-66 به می سجاده رنگین کن گرت پیرمغان گوید
که سالک بی خبر نبود زراه و رسم منزل ها -
@saraa-66 به می سجاده رنگین کن گرت پیرمغان گوید
که سالک بی خبر نبود زراه و رسم منزل هانوشتهشده در ۱۶ دی ۱۳۹۷، ۱۳:۱۳ آخرین ویرایش توسط انجام شدهای زلف یار؟!
اینهمه گردنکشی چرا؟
آخر تو هم فتاده و ما هم فتادهایم