-
نوشتهشده در ۲۶ شهریور ۱۴۰۳، ۱۸:۳۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@mr-vinyzo
با ما که نمک گیر غزل بود چنین کرد
با خلق ندانیم چه ها کرد و چنان شد
ما حسرت دلتنگی و تنهایی عشقیم
یعقوب پسر دید، زلیخا که جوان شد -
@mr-vinyzo
با ما که نمک گیر غزل بود چنین کرد
با خلق ندانیم چه ها کرد و چنان شد
ما حسرت دلتنگی و تنهایی عشقیم
یعقوب پسر دید، زلیخا که جوان شد -
نوشتهشده در ۲۶ شهریور ۱۴۰۳، ۱۹:۱۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@jahad-20
مشو در پیچ و تاب رنج و غم گم
به هر حالت تبـسم کن، تبـسم! -
نوشتهشده در ۲۶ شهریور ۱۴۰۳، ۱۹:۲۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
من ملک بودم فردوس برین جایم بود
ادم اورد درین دِیر خراب ابادم -
نوشتهشده در ۲۷ شهریور ۱۴۰۳، ۱۴:۰۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@mr-vinyzo
مُرده بُدَم زنده شدم گریه بُدم خنده شدم
دولتِ عشق آمد و من دولتِ پاینده شدم -
نوشتهشده در ۲۷ شهریور ۱۴۰۳، ۱۴:۴۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@z-e
مرا به هیچ بدادی و من هنوز برآنم
که از وجود تو مویی به عالم نفروشم -
نوشتهشده در ۲۷ شهریور ۱۴۰۳، ۱۶:۵۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
دگر هرچ بایستش از بیش و کم
برفتند هر دو برابر ز مرو
-
نوشتهشده در ۲۷ شهریور ۱۴۰۳، ۱۷:۰۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@mr-vinyzo
وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم
که در طریقتِ ما کافریست رنجیدن -
نوشتهشده در ۲۷ شهریور ۱۴۰۳، ۱۷:۲۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@z-e نیست در شهر نگاری که دل ما ببرد
بختم ار یار شود رختم از این جا ببرد -
نوشتهشده در ۲۷ شهریور ۱۴۰۳، ۱۷:۵۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@z-e
ترحم بر پلنک تیز دندان
ستمکاری بود برگوسفندان -
نوشتهشده در ۲۸ شهریور ۱۴۰۳، ۸:۳۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@z-e
ای که می پرسی ز من کان ماه را منزل کجاست
منزل او در دلست، اما ندانم دل کجاست -
نوشتهشده در ۲۸ شهریور ۱۴۰۳، ۱۰:۱۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@z-e
در دل تنگم خموشی میکند انبار حرف
محرمی کو تا بگویم اندک از حرف بسیار