-
دلتنگی
رودخانه ای ست
که به هیچ دریایی
نمیریزد
-
چون زبان راز دل نمیداند
چیستش چاره غیر دلتنگی
چون نداند زبان رومی را
از حسد تنگدل شود زنگی
-
هرچقدر که سرتو گرم کنی
هرچقدر که حواستو پرت کنی
هر چقدر که دور و برتو شلوغ کنی
باز تو یه لحظه میاد و مچتو میگیره
دلتنگیتو می گم!!!!! -
ما اهلیِ عشقیم ، چه بهتر که بمیریم
جایی که در آن شرطِ حیاط است توحش#فاضل_نظری
-
نوشتهشده در ۹ شهریور ۱۳۹۷، ۱:۵۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
ای پـــــــــــــــــیر خرابات که میخــــانه ندیدی!
ویرانه دل مــــــــــــــــاست تو ویــــرانه ندیدی!ای رند غزل پـــوش که بر ســـــنگ سرت خورد
از دوست چه دیدی که ز بــــــــــــیگانه ندیدی؟ای بی خبر از خـــــــانقه از خویـــــش حـذر کن
در محبس تن، شرزه ی شــــــــــــیرانه ندیدیاز دهـــــــــــــــر گذر کردی و در قعر فـــــتادی
در خانه چه دیــــــدی که به ویرانه ندیـــــدی؟«ما خــــانه به دوشان غم سیــــــلاب نداریم»
لیکت نگهی کولی بــــــــــــــــــــیخانه ندیدییــــک دم به در میکده از خویـــــــش گذر کن
بر آتش مــــــــــی نشعه ی پــــــروانه ندیدیما میکده بر روضـــــــه ی رضـــــــوان نفروشیم
بر لعل ختن چرخش پیــــــــــــــــــــمانه ندیدیآن دم که به مستی قدح خویش شکـــستیم
انگار تبر در دل بتــــــــــــــــــــــخانه ندیدی -
چون یاد تو می آرم خود هیچ نمی مانم |سعدی|!
چه شوری بهتر از برخورد برق چشم باهم ؟
نگاهش را تماشا کن. اگر فهمید حاشا کن ... -
نوشتهشده در ۹ شهریور ۱۳۹۷، ۶:۳۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
فقط بغلم کن
من خسته تر از آنم که بگویم به چه علت.....
#تقدیم به صمیمی ترین رفیقم سحر -
این پست پاک شده!
-
نوشتهشده در ۹ شهریور ۱۳۹۷، ۸:۵۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
اوست نشسته در نظر ، من به کجا نظر کنم؟
اوست گرفته شهرِ دل ، من به کجا سفر کنم؟
-
نوشتهشده در ۹ شهریور ۱۳۹۷، ۸:۵۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
اختلاف رنگ،بیدل در لباس افتاده است
ورنه یک رنگ است خون در پیکر طاووس و زاغ -
Mahsa Ss عجب شاه بیتی!
-
نوشتهشده در ۹ شهریور ۱۳۹۷، ۱۰:۴۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
زبان حال دلم را کسی نمی فهمد...
کتیبه های ترک خورده خواندنش سخت استسجادسامانی
-
نوشتهشده در ۹ شهریور ۱۳۹۷، ۱۲:۲۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
پا به پای کودکی هایم بیا
کفش هایت را به پا کن تا به تا
قاه قاه خنده ات را ساز کن
باز هم با خنده ات اعجاز کن
پا بکوب و لج کن و راضی نشو
با کسی جز عشق همبازی نشو
بچه های کوچه را هم کن خبر
عاقلی را یک شب از یادت ببر
خاله بازی کن به رسم کودکی
با همان چادر نماز پولکی
طعم چای و قوری گلدارمان
لحظه های ناب بی تکرارمان
مادری از جنس باران داشتیم
در کنارش خواب آسان داشتیم
یا پدر اسطوره دنیای ما
قهرمان باور زیبای ما
قصه های هر شب مادربزرگ
ماجرای بزبز قندی و گرگ
غصه هرگز فرصت جولان نداشت
خنده های کودکی پایان نداشت
هر کسی رنگ خودش بی شیله بود
ثروت هر بچه قدری تیله بود
ای شریک نان و گردو و پنیر !
همکلاسی ! باز دستم را بگیر
مثل تو دیگر کسی یکرنگ نیست
آن دل نازت برایم تنگ نیست ؟
حال ما را از کسی پرسیده ای ؟
مثل ما بال و پرت را چیده ای ؟
حسرت پرواز داری در قفس؟
می کشی مشکل در این دنیا نفس؟
سادگی هایت برایت تنگ نیست ؟
رنگ بی رنگیت اسیر رنگ نیست ؟
رنگ دنیایت هنوزم آبی است ؟
آسمان باورت مهتابی است ؟
هرکجایی شعر باران را بخوان
ساده باش و باز هم کودک بمان
باز باران با ترانه ، گریه کن !
کودکی تو ، کودکانه گریه کن!
ای رفیق روز های گرم و سرد
سادگی هایم به سویم باز گرد!
@دانش-آموزان-آلاء -
نوشتهشده در ۹ شهریور ۱۳۹۷، ۱۷:۱۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
چه کسی میداند که تو در پیله تنهایی خود تنهایی؟
چه کسی میداند که تو در حسرت یک روزنه در فردایی ؟
پیله ات را بگشا....تو به اندازه پروانه شدن زیبایی
-
نوشتهشده در ۹ شهریور ۱۳۹۷، ۱۷:۱۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
در نبندیم به نور!
در نبندیم به آرامش پرمهر نسیم
زندگی رسم پذیرایی از تقدیر است
وزن خوشبختی من،
وزن رضایتمندیست !سهراب
-
نوشتهشده در ۹ شهریور ۱۳۹۷، ۱۷:۳۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
فقط بغلم کن
من خسته تر از آنم که بگویم به چه علت.....
#تقدیم به صمیمی ترین رفیقم سحرعجب شعری
شکوفا شدن شعر مبارک بادتمبارک شاعرش باشه و اونی که خوندتش
من که فقط شنیدمش
رفع اسپم :
گر کسب کمال میکنی میگذرد
ور فکر مجال میکنی میگذرد
دنیا همه سر به سر خیال است، خیال
هر نوع خیال میکنی میگذرد…
(وحشی بافقی) -
نوشتهشده در ۹ شهریور ۱۳۹۷، ۱۸:۱۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
ای غنچه خوابیده چو نرگس نگران خیز
ای غنچه خوابیده چو نرگس نگران خیز
کاشانهٔ ما رفت بتاراج غمان خیزاز ناله مرغ چمن از بانگ اذان خیز
از گرمی هنگامه آتش نفسان خیزاز خواب گران خواب گران خواب گران خیز
از خواب گران خیزخورشید که پیرایه بسیمای سحر بست
آویزه بگوش سحر از خون جگر بستاز دشت و جبل قافله ها رخت سفر بست
ای چشم جهان بین بتماشای جهان خیزاز خواب گران خواب گران خواب گران خیز
از خواب گران خیزخاور همه مانند غبار سر راهی است
یک ناله خاموش و اثر باخته آهی استهر ذره این خاک گره خورده نگاهی است
از هند و سمرقند و عراق و همدان خیزاز خواب گران خواب گران خواب گران خیز
از خواب گران خیزدریای تو دریاست که آسوده چو صحراست
دریای تو دریاست که افزون نشد و کاستبیگانهٔ آشوب و نهنگ است چه دریاست
از سینه چاکش صفت موج روان خیزاز خواب گران خواب گران خواب گران خیز
از خواب گران خیزاین نکته گشاینده اسرار نهان است
ملک است تن خاکی و دین روح روان استتن زنده و جان زنده ز ربط تن و جان است
با خرقه و سجاده و شمشیر و سنان خیزاز خواب گران خواب گران خواب گران خیز
از خواب گران خیزناموس ازل را تو امینی تو امینی
دارای جهان را تو یساری تو یمینیای بندهٔ خاکی تو زمانی تو زمینی
صهبای یقین در کش و از دیر گمان خیزاز خواب گران خواب گران خواب گران خیز
از خواب گران خیزفریاد از افرنگ و دلآویزی افرنگ
فریاد ز شیرینی و پرویزی افرنگعالم همه ویرانه ز چنگیزی افرنگ
معمار حرم باز به تعمیر جهان خیزاز خواب گران خواب گران خواب گران خیز
از خواب گران خیز -
عاشقان را گر در اتش میپسندند لطف دوست ////تنگ چشمم گر نظر در چشمه ی کوثر کنم