-
نوشتهشده در ۱۷ شهریور ۱۳۹۷، ۱۷:۰۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
گرچه رفتی ز دلم
حسرت روی تو نرفت ؛
در اين خانه به
اميد تو باز است هنوز ...#عماد_خراسانی
-
فارغ التحصیلان آلاءنوشتهشده در ۱۷ شهریور ۱۳۹۷، ۱۷:۳۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
در رفتن جان از بدن، گویند هر نوعی سخن
من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می رود
#سعدی -
نیش عقرب نه از ره کین است
اقتضای طبیعتش این است -
نوشتهشده در ۱۷ شهریور ۱۳۹۷، ۲۱:۳۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
کسی از دیدن یک باغچه مجذوب نشد.
هیچکس زاغچه ای را سر یک مزرعه جدی نگرفت .
من به اندازه ی یک ابر دلم میگیرد -
نوشتهشده در ۱۷ شهریور ۱۳۹۷، ۲۲:۱۶ آخرین ویرایش توسط revival انجام شده
با ادب سر کن به خوبان ورنه در بیطاقتی
بال پروانه گلوی شمع را خنجر بود -
نوشتهشده در ۱۸ شهریور ۱۳۹۷، ۲:۳۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
هزار و یک شب
خیال بافتم ،
از تویی که یک شب
نداشتمت ..#لیلا_مقربی
-
نوشتهشده در ۱۸ شهریور ۱۳۹۷، ۲:۳۴ آخرین ویرایش توسط فااطمه انجام شده
تو چنان در دل من رفته
كه جان در بدني#سعدي
-
نوشتهشده در ۱۸ شهریور ۱۳۹۷، ۲:۳۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
ترسم چو باز گردي
از دست رفته باشم#سعدي
-
فرمانده عشاق ، دل آگاه حسین است/
بیراهه مرو! سادهترین راه حسین است/
از مردم گمراه جهان راه مجویید/
نزدیکترین راه به الله حسین است... -
تا که پرسیدم ز قلبم عشق چیست
در جوابم اینچنین گفت و گریست
لیلی و مجنون فقط افسانهاند
عشق در دست حسین بن علیست... -
نوشتهشده در ۱۸ شهریور ۱۳۹۷، ۷:۰۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
به راهِ بادیه رفتن
بِه از نشستنِ باطل
و گر مُراد نیابم
به قدرِ وُسع بکوشم... -
باز این دلم هوای میخانه کرده ساقی
بوی شراب نابت دیوانه کرده ساقی -
نوشتهشده در ۱۸ شهریور ۱۳۹۷، ۷:۵۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
عشق و درویشی و انگشت نمایی و ملامت
همه سهلست تحمل نکنم بار جدایی
-
نوشتهشده در ۱۸ شهریور ۱۳۹۷، ۸:۴۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
حیدر بابا گول غنچه سی خنداندی
آمما حیف اورک غذاسی قاندی
زندگانلیق بیر قارانلیق زنداندی
بو زیندانین دربچه سین آچان یوخ
بو دارلیقدان بیر قورتولوب قاچان یوخ
-
نوشتهشده در ۱۸ شهریور ۱۳۹۷، ۸:۴۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
حیدر بابا آغاجلارین اوجالدی
آمما حئییف جوانلارین قوجالدی
توخلیلارون آریخلیب آجالدی
کولگه دونوب گون باتدی قاش قرلدی
قوردون گوزی قارانلیقدا برلدی
-
نوشتهشده در ۱۸ شهریور ۱۳۹۷، ۱۰:۳۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
شور فرهادم به پرسش سر به زیر افکنده بود
ای لب شیرین جواب تلخ سربالا چرا
آره والا
-
نوشتهشده در ۱۸ شهریور ۱۳۹۷، ۱۰:۴۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
کردم خطر و بر سر کوی تو گذشتم
بسیار کند عاشق ازین گونه خطرها
-
نوشتهشده در ۱۸ شهریور ۱۳۹۷، ۱۰:۵۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
من ندانستم که عشق این رنگ داشت
وز جهان با جان من آهنگ داشت
دستهٔ گل بود کز دورم نمود
چون بدیدم آتش اندر چنگ داشت
خاقانی
-
نوشتهشده در ۱۸ شهریور ۱۳۹۷، ۱۰:۵۹ آخرین ویرایش توسط masoud انجام شده
سر سودای تو را سینهٔ ما محرم نیست
سینهٔ ما چه که ارواح ملایک هم نیست
کالبد کیست که بیند حرم وصل تو را
کانکه جان است به درگاه تو هم محرم نیست
-
در خود میتابم و
سردرگم تر از همیشه ام..
"راضیه پهلوانی"