-
-
نوشتهشده در ۲۰ مهر ۱۳۹۹، ۲۲:۰۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
نوشتهشده در ۲۱ مهر ۱۳۹۹، ۷:۱۵ آخرین ویرایش توسط Bio انجام شده
ما خیل بندگانیم ما را تو میشناسی
هر چند بیزبانیم ما را تو میشناسیویرانهئیم و در دل گنجی ز راز داریم
با آنکه بینشانیم، ما را تو میشناسیبا هر کسی نگوییم راز خموشی خویش
بیگانه با کسانیم ما را تو میشناسیآیینهایم و هرچند لب بستهایم از خلق
بس رازها که دانیم ما را تو میشناسیاز قیل و قال بستند، گوش و زبان ما را
فارغ از این و آنیم ما را تو میشناسیاز ظن خویش هرکس، از ما فسانهها گفت
چون نای بیزبانیم ما را تو میشناسیدر ما صفای طفلی، نفْسُرد از هیاهو
گلزار بیخزانیم ما را تو میشناسیآیینهسان برابر گوییم هرچه گوییم
یکرو و یکزبانیم ما را تو میشناسیخط نگه نویسد حال درون ما را
در چشم خود نهانیم ما را تو میشناسیلب بسته چون حکیمان، سرخوش چو کودکانیم
هم پیر و هم جوانیم ما را تو میشناسیبا دُرد و صافِ گیتی، گه سرخوشی است گه غم
ما دُرد غم کشانیم ما را تو میشناسیاز وادی خموشی راهی به نیکروزی است
ما روزبه، از آنیم ما را تو میشناسیکس راز غیر از ما، نشنید بس «امینیم»
بهر کسان امانیم ما را تو میشناسی
75/1/14آیت الله سید علی حسینی خامنه ای
@دانش-آموزان-آلاء -
نوشتهشده در ۲۱ مهر ۱۳۹۹، ۸:۴۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
%(#007bff)[از در درآمدی و من از خود به در شدم]
%(#dd00ff)[گفتی کز این جهان به جهان دگر شدم]
%(#0040ff)[گوشم به راه تا که خبر میدهد ز دوست]
%(#ff7700)[صاحب خبر بیامد و من بیخبر شدم]
%(#0dff00)[چون شبنم اوفتاده بدم پیش آفتاب]
%(#ff007b)[مهرم به جان رسید و به عیوق بر شدم]
گفتم ببینمش مگرم درد اشتیاق
ساکن شود بدیدم و مشتاقتر شدم
%(#00ffb7)[دستم نداد قوت رفتن به پیش یار]
%(#ffb700)[چندی به پای رفتم و چندی به سر شدم]
%(#0010bd)[تا رفتنش ببینم و گفتنش بشنوم]
%(#00ccc2)[از پای تا به سر همه سمع و بصر شدم]
%(#8a278f)[من چشم از او چگونه توانم نگاه داشت]
%(#ffff00)[کاول نظر به دیدن او دیده ور شدم]
%(#ff0000)[بیزارم از وفای تو یک روز و یک زمان]
%(#6f00ff)[مجموع اگر نشستم و خرسند اگر شدم]
%(#ff00cc)[او را خود التفات نبودش به صید من]
%(#00ff59)[من خویشتن اسیر کمند نظر شدم]
%(#ffdd00)[گویند روی سرخ تو سعدی چه زرد کرد]
%(#1100ff)[اکسیر عشق بر مسم افتاد و زر شدم]
-
نوشتهشده در ۲۱ مهر ۱۳۹۹، ۱۸:۵۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
از باغ می برند چراغانی ات کنند
تا کاج جشن های زمستانی ات کنندپوشانده اند «صبح» تو را «ابرهای تار»
تنها به این بهانه که بارانی ات کنندیوسف! به این رها شدن از چاه دل مبند
این بار می برند که زندانی ات کنندای گل گمان مکن به شب جشن می روی
شاید به خاک مرده ای ارزانی ات کنندیک نقطه بیش فرق رحیم و رجیم نیست
از نقطه ای بترس که شیطانی ات کنندآب طلب نکرده همیشه مراد نیست
گاهی بهانه ای است که قربانی ات کنند -
نوشتهشده در ۲۱ مهر ۱۳۹۹، ۲۰:۲۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
گر بکشی بندهایم ور بنوازی رواست
ما به تو مستأنسیم تو به چه مستوحشی
گفتی اگر درد عشق پای نداری گریز
چون بتوانم گریخت تا تو کمندم کشی
دیده فرودوختیم تا نه به دوزخ برد
باز نگه میکنم سخت بهشتی وشی
غایت خوبی که هست قبضه و شمشیر و دست
خلق حسد میبرند چون تو مرا میکشی
موجب فریاد ما خصم نداند که چیست
چاره مجروح عشق نیست به جز خامشی
چند توان ای سلیم آب بر آتش زدن
کآب دیانت برد رنگ رخ آتشی
آدمی هوشمند عیش ندارد ز فکر
ساقی مجلس بیار آن قدح بی هشی
مست می عشق را عیب مکن سعدیا
مست بیفتی تو نیز گر هم از این می چشی -
نوشتهشده در ۲۴ مهر ۱۳۹۹، ۱۴:۰۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
فارغ التحصیلان آلاءنوشتهشده در ۲۴ مهر ۱۳۹۹، ۱۷:۰۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
فارغ التحصیلان آلاءنوشتهشده در ۲۴ مهر ۱۳۹۹، ۱۷:۰۹ آخرین ویرایش توسط Marzie khanoom انجام شده
یه مدینه ..یه بقیعه..یه امامی که حرم نداره
مسلموناا کسیم نیست یه دونه شمع برا امام بذاره
اَموون ای دلللل اموون ای دللل امون ای دللل امووون از غریبییی...!
السلام علیک یا حسن بن علی ایهالمجتبی یابن رسول الله.. یا حجت الله علی خلقه یا سیدنا ومولانا یا وجیهً عندالله اشفع لنا عندالله..
به امید بنا سازی حرم برا غریب اهل بیت -
نوشتهشده در ۲۴ مهر ۱۳۹۹، ۱۷:۳۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
هرکسی را سَر چیزی و تمنای کسی
ما به غیر از تو نداریم، تمنّای دِگَــر
sandiiii -
نوشتهشده در ۲۴ مهر ۱۳۹۹، ۱۷:۴۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
بر ما غم زمانه زهر سو که رو کند...
مائیم و روی دل به همه حال سوی دوست :).
melikaaa -
نوشتهشده در ۲۴ مهر ۱۳۹۹، ۱۷:۴۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
به همان قدر که چشم تو پر از زیبایی است
بی تُو دنیای من ای دوست پر از تنهایی است
Sharllot -
نوشتهشده در ۲۴ مهر ۱۳۹۹، ۱۷:۴۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
ای دوست به دوستی قرینیم تو را
هر جا که قدم نهــی زمینیم تُو را
@miss-besharati -
نوشتهشده در ۲۵ مهر ۱۳۹۹، ۸:۳۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
فارغ التحصیلان آلاءنوشتهشده در ۲۶ مهر ۱۳۹۹، ۱۲:۱۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
نوشتهشده در ۲۶ مهر ۱۳۹۹، ۱۵:۴۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
صدایِ سرمستان
به خاطره ى معطّرِ محمّدرضا شجريان
شعر : رضا مقصدی
"چه حافظانه، کلامت به جانِ ما می ریخت
چه عاشقانه، صدایت سپیده مارا سلام دیگر داد
و بر تمامِ درختانِ مهربانِ کویر
درین خزانِ خطیر
پیامِ دیگر داد
من از میانِ طپش هایِ عشق آمده ام
من از طروات بارانِ شادمانِ شمال
همیشه در همه حال
ملالِ سینه تلخم، تو را نشانه گرفت
دست عاطفه ام
زِ دستِ مستِ تو ای مهربانِ باده پرست!
پیاله هایِ غزلهایِ عاشقانه گرفت
به "سایه" میگویم:
«چه بی کسیِ غریبی به جانِ ما افتاد
درین سَرایِ سیاهــی، که سَر به سَر آه است
سرود سینه تو،
غزلسروده ی تاریک هرچه مهتاب ست
بگو! دوباره بگو! چگونه باید زیست؟
کسی که با دلِ ما
کسی که با تو وُ خورشید بود و دیگر نیست»" -
نوشتهشده در ۲۶ مهر ۱۳۹۹، ۱۵:۵۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
نوشتهشده در ۲۶ مهر ۱۳۹۹، ۱۸:۳۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
فارغ التحصیلان آلاءنوشتهشده در ۲۷ مهر ۱۳۹۹، ۱۸:۵۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده