-
ستارخان در خاطراتش می گوید:
من هیچوقت گریه نکردم، چون اگر گریه میکردم آذربایجان شکست میخورد و اگر آذربایجان شکست میخورد ایران شکست میخورد.
اما یک بار گریستم و آن زمانی بود که 9 ماه در محاصره بودیم بدون آب و بدون غذا
از قرارگاه آمدم بیرون، مادری را دیدم با کودکی در بغل، کودک از فرط گرسنگی به سمت بوته علفی رفت و بدلیل ضعف شدید بوته را با خاک ریشه میخورد.
با خودم گفتم الان مادر کودک مرا ناسزا میدهد و میگوید لعنت به ستارخان!
اما مادر، فرزند را در آغوش گرفت و گفت: "اشکالی ندارد فرزندم، خاک میخوریم، اما خاک نمیدهیم." آنجا بود که اشک از چشمانم سرازیر شد …
-
نوشتهشده در ۱ دی ۱۴۰۳، ۲۰:۵۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
وقتی خیس از باران به خانه رسیدم
برادرم گفت:
چرا چتری با خود نبردی؟
خواهرم گفت:
چرا تا بند آمدن باران صبر نکردی؟
پدرم با عصبانیت گفت:
تنها وقتی سرما خوردی متوجه خواهی شد
اما مادرم در حالی که موهای
مراخشک می کرد گفت:
باران بی موقع…#ایناستمعنیمادر
•علیشریعتی• -
شجاعت آنست که بایستی و سخن بگویی، همچنین شجاعت آنست که بنشینی و گوش فرادهی.
وینستون چرچیل -
دن کیشوت: به کدام دچاری؟ جنونی خردمندانه یا سلامت عقلی ابلهانه؟
میگل د سروانتس -
️دوران دانشگاه یه استاد داشتیم که یه درس ۴ واحدی خیلی مهم تدریس میکرد. یه روز اومد سر کلاس گفت کیا معماری دوست ندارن ؟
میخوام یه فرصت خوب بدم بهشون.
یه سری دستشونو گرفتن بالا، یه سری هم معلوم بود ترسیدن، یه سری هم با اقتدار دستاشون پایین بود! خلاصه بعد کلی صحبت همه رو قانع کرد که به نفعتونه راستشو بگید...شروع کرد دونه دونه از کسایی که معماری دوست نداشتن، سؤال کرد گفت خب چی دوست داری؟
به چی علاقه داری؟
اگه الان اینجا سرِ كلاس من نبودی، دوست داشتی کجا باشی؟
برقو تو چشای بچهها میشد دید.
هرکی یه چیز میگفت و کلاس شلوغ شد.
یه برگه از کیفش درآورد.
گفت از هر کدومتون در حوزهای که میگین بهش علاقه دارید یک سوال میپرسم. اگه تونستید جواب بدید،
بیاین نمره پایانترمتون رو خودتون بنویسید از کلاس برید بیرون.
جَو کلاس ترکیبی از سکوت و ذوق و اضطراب بود.به یکی گفت خب از تو شروع کنیم.
علاقهات چیه؟
گفت موسیقی. من عاشق موسيقيم...
تا حرفش تموم نشده بود بهش گفت: آکوردهای دیمینیش و اگمنت رو توضیح بده و یه مثال ساده ازشون بیار.
پسره و بقیه تازه فهمیده بودن اوه، اصن برنامه چیه. چیزی نگفت، آروم آروم رفت نشست سر جاش.
گفت خب نفر بعدی...
شما چی؟ گفت فیزیک. یه سؤال فیزیک پرسید
اون هم نتونست جواب بده
و همین رویه رو تا حدود ۸/۹ نفر ادامه داد...یهو گفت میبینین!
مشکل شما معماری نیست. مشکل شما "جدیت" هست.
شما حتی تو کارایی که به ظاهر بهش علاقه دارین هم جدیت ندارین. اگه میگی من عاشق آدامس خوردنم، حق نداری اسم آدامسها رو از روی جعبه بخونی. باید از طعم یا بوش بگی این چه آدامسیه با چه مشخصاتی...ازون به بعد دیگه به هر کاری اینطوری نگاه میکنم.
پس دوست من!
سراغ هر کاری رفتی، وقت بذار، کشتی بگیر، با جون و دلت کار کن ببین نتیجه میگیری یا نه.
مشکل عمدۀ ما آدما جديته.
نه بیشتر نه کمتر!
️ :احسان
-
نوشتهشده در ۲۰ بهمن ۱۴۰۳، ۱۰:۳۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
قلب انسان دلایل خودش را دارد که عقل انسان از آن بی خبر است...
-
3 ساعت زودتر بهتر از دقیقه ای دیرتر است.
ویلیام شکسپیر -
نوشتهشده 25 روز پیش آخرین ویرایش توسط انجام شده
از بین همه مقاومت های اصطکاکی(نیرویی که مانع حرکت می شود)،آن چیزی که بیشتر باعث عقب ماندگی حرکت انسان می شود،جهل است.
نیکولا تسلا
#سخن_بزرگان
پ.ن: بعد از بیست و خرده ای سال مدرسه و درس و مطالعه، خودم به نتیجه ای که رسیدم همینه.