-
Mahan Xodayi 2
ناله ام در سینه ماند و استخوانم در گلوتا خروش خفته را از دل برارم چاه کو؟
نوشتهشده در ۲۰ اسفند ۱۴۰۰، ۱۳:۴۷ آخرین ویرایش توسط Mahan Xodayi 2 انجام شدهوفا نکردی و کردم، جفا ندیدی و دیدم
شکستی و نشکستم، بریدی و نبریدم -
@fatemeh-Ma
نام من روزی رفتست بر لب جانان به سهواهل دل را بوی جان می آید از نامم هنوز
نوشتهشده در ۲۰ اسفند ۱۴۰۰، ۱۳:۴۹ آخرین ویرایش توسط انجام شدهNarges Azadmanesh
ز قدرت در گذر قدرت قضا راست
تو فرمانروایی و فرمان خدا راست -
وفا نکردی و کردم، جفا ندیدی و دیدم
شکستی و نشکستم، بریدی و نبریدمMahan Xodayi 2
ما را به تو سریست که کس محرم آن نیست
گر سر برود سر تو با کس نگشاییمما را نه غم دوزخ و نه حرص بهشت است
بردار ز رخ پرده که مشتاق لقاییم -
Mahan Xodayi 2
من سوختم و مُهر زدم بر لبم از درد!
گفتم تو نبینی که دَمی خسته ترم من!نوشتهشده در ۲۰ اسفند ۱۴۰۰، ۱۳:۴۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده@fatemeh-Ma
نیک را بد دارد و بد را نکو از بهر آنکه
بر ستارهٔ سعدو نحس اندر فلک مسمار نیست -
Narges Azadmanesh
ز قدرت در گذر قدرت قضا راست
تو فرمانروایی و فرمان خدا راست@fatemeh-Ma
تا دل به برم هوای دلبر داردافسانهٔ عشق دلبر از بر دارد
دل رفت ز بر چو رفت دلبر آری
دل از دلبر چگونه دل بر دارد
-
@fatemeh-Ma
نیک را بد دارد و بد را نکو از بهر آنکه
بر ستارهٔ سعدو نحس اندر فلک مسمار نیستنوشتهشده در ۲۰ اسفند ۱۴۰۰، ۱۳:۵۱ آخرین ویرایش توسط انجام شدهMahan Xodayi 2
تو زیبایی و دلبر هم،تو را من ماه میگویم!
برای این منِ بی کس،دل آن ماه میگیرد؟! -
Mahan Xodayi 2
ما را به تو سریست که کس محرم آن نیست
گر سر برود سر تو با کس نگشاییمما را نه غم دوزخ و نه حرص بهشت است
بردار ز رخ پرده که مشتاق لقاییمنوشتهشده در ۲۰ اسفند ۱۴۰۰، ۱۳:۵۱ آخرین ویرایش توسط انجام شدهNarges Azadmanesh
مشک با نادان مبوی و خمر نادانان مخور
کاندر این عالم ز جاهل صعبتر خمار نیست -
Mahan Xodayi 2
تو زیبایی و دلبر هم،تو را من ماه میگویم!
برای این منِ بی کس،دل آن ماه میگیرد؟!@fatemeh-Ma
دیشب که دلم ز تاب هجران میسوختاشکم همه در دیده ی گریان می سوخت
می سوختم آنچنانکه غیر از دل تو
بر من دل کافر و مسلمان می سوخت
-
@fatemeh-Ma
تا دل به برم هوای دلبر داردافسانهٔ عشق دلبر از بر دارد
دل رفت ز بر چو رفت دلبر آری
دل از دلبر چگونه دل بر دارد
نوشتهشده در ۲۰ اسفند ۱۴۰۰، ۱۳:۵۲ آخرین ویرایش توسط انجام شدهNarges Azadmanesh
دو عالم چیست تا در چشم اینان قیمتی دارد
دویی هرگز نباشد در دل یکتای درویشان -
Narges Azadmanesh
مشک با نادان مبوی و خمر نادانان مخور
کاندر این عالم ز جاهل صعبتر خمار نیستMahan Xodayi 2
تـــا بــدیــن جـــا بــهر دینــار آمـــدم
چـــون رســیدم مســت دیــدار آمـــدم -
Narges Azadmanesh
دو عالم چیست تا در چشم اینان قیمتی دارد
دویی هرگز نباشد در دل یکتای درویشان@fatemeh-Ma
ناز بودی ناز کردی من خریدارت شدمآمدی با جان و دل سر گرم بازارت شدم
ای همه زیبایی ات در واژه ها جاری شده
شعر بودی شعرگویان محو دیدارت شدم
-
Mahan Xodayi 2
تو زیبایی و دلبر هم،تو را من ماه میگویم!
برای این منِ بی کس،دل آن ماه میگیرد؟!نوشتهشده در ۲۰ اسفند ۱۴۰۰، ۱۳:۵۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده@fatemeh-Ma
درقالب این خاكیان، عمری است سرگردان شدم
چون جان اسیرحبس شد؛،جانانه را گم كرده ام -
@fatemeh-Ma
درقالب این خاكیان، عمری است سرگردان شدم
چون جان اسیرحبس شد؛،جانانه را گم كرده امنوشتهشده در ۲۰ اسفند ۱۴۰۰، ۱۳:۵۵ آخرین ویرایش توسط انجام شدهMahan Xodayi 2
مثل مردی که شبی در تو وطن میگیرد!
یک شب آخر منِ تو در تنِ من میمیرد!:) -
Mahan Xodayi 2
تـــا بــدیــن جـــا بــهر دینــار آمـــدم
چـــون رســیدم مســت دیــدار آمـــدمنوشتهشده در ۲۰ اسفند ۱۴۰۰، ۱۳:۵۵ آخرین ویرایش توسط انجام شدهNarges Azadmanesh
ما مریدان روی سوی قبله چون اریم
چون روی سوی خمار دارد پیرما... -
@fatemeh-Ma
ناز بودی ناز کردی من خریدارت شدمآمدی با جان و دل سر گرم بازارت شدم
ای همه زیبایی ات در واژه ها جاری شده
شعر بودی شعرگویان محو دیدارت شدم
نوشتهشده در ۲۰ اسفند ۱۴۰۰، ۱۳:۵۵ آخرین ویرایش توسط خانوم لوبیا انجام شدهNarges Azadmanesh
مثل حالِ بَده " ماه دل من بیداری؟"
مثل زوری شدنِ "بنده وکیلم؟ آری!"^_- -
Mahan Xodayi 2
مثل مردی که شبی در تو وطن میگیرد!
یک شب آخر منِ تو در تنِ من میمیرد!:)نوشتهشده در ۲۰ اسفند ۱۴۰۰، ۱۳:۵۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده@fatemeh-Ma
دلا معاش چنان کن گر بلغزد پای
فرسته ات به دو دست دعا نگه دارد -
Narges Azadmanesh
ما مریدان روی سوی قبله چون اریم
چون روی سوی خمار دارد پیرما...Mahan Xodayi 2
آتش پر از قهر تو مي گفت: برو
جذبه ي چشم پر از مهر تو مي گفت بايست -
@fatemeh-Ma
دلا معاش چنان کن گر بلغزد پای
فرسته ات به دو دست دعا نگه داردنوشتهشده در ۲۰ اسفند ۱۴۰۰، ۱۳:۵۷ آخرین ویرایش توسط انجام شدهMahan Xodayi 2
درد بی دردی به جز مردن ندارد چاره ای
از علاج مردم بی درد می باید گذشت -
Mahan Xodayi 2
آتش پر از قهر تو مي گفت: برو
جذبه ي چشم پر از مهر تو مي گفت بايستنوشتهشده در ۲۰ اسفند ۱۴۰۰، ۱۳:۵۷ آخرین ویرایش توسط انجام شدهNarges Azadmanesh
ترازو گر نداری پس تو را زو رهزند هر کس
یکی قلبی بیاراید تو پنداری که زر دارد -
Narges Azadmanesh
مثل حالِ بَده " ماه دل من بیداری؟"
مثل زوری شدنِ "بنده وکیلم؟ آری!"^_-@fatemeh-Ma
یاد تو کنم میان یادم باشی
لب بگشایم در این گشادم باشیگر شاد شوم ضمیر شادم باشی
حیله طلبم تو اوستادم باشی