-
Anzw 18
داغ بر سینه، ز تو، سینهفکاران هستند
غرض این است که در قصدِ تو، یاران هستند -
Anzw 18
نقش پردازان میسر نیست تصویرش کنند
ساده لوح آنان که می خواهند تسخیرش کنند -
Anzw 18
دست خالی رسیدهایم نجف
تو مدد کن تو، یا علی مددیغزل بوده این یک بیت ازش
-
نقطه
یا نمیباید ز آزادی زدن چون سرو لاف
یا گـره از بیبری در دل نمیباید گرفت -
نوشتهشده در ۱۹ مهر ۱۴۰۳، ۱۸:۴۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@z-e
تو مپندار کز این در به ملامت بروم
دلم اینجاست بده تا به سلامت بروم -
نقطه
مکن کاری که پا بر سنگت آیو
جهان با این فراخی تنگـت آیو
چو فردا نامهخوانان نامه خوانند
تو وینی نامـهٔ خود ننگـت آیــونوشتهشده در ۱۹ مهر ۱۴۰۳، ۱۸:۵۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده@z-e
اوست نشسته در نظر من به کجا نظر کنم؟
اوست گرفته شهر دل من به کجا سفر کنم؟ =)) -
نقطه
ما چون ز دری پای کشیدیم کشیدیم
امید ز هر کس که بریدیم ، بریدیم -
نقطه
ما هیچ ندیدیم و همه شهر بگفتند
افسانهٔ مجنونِ به لیلی نرسیده -
یک بیابان، تشنگی میخواهم و شوق و جنون
قدرِ لب تر کردنی، ادراک میخواهم؛ که هست -
نقطه
یا نمیباید ز آزادی زدن چون سرو لاف
یا گـره از بیبری در دل نمیباید گرفت -
نقطه
شوخی مکن ای یار که صاحب نظرانند
بیگانه و خویش از پس و پیشت نگرانند