-
@Ailin
ز هر سو بر سواری غلت میخورد
تن سنگین اسبی تیر خورده
به زیر باره مینالید از درد
سوار زخم دار نیم مرده -
نوشتهشده در ۳ دی ۱۴۰۳، ۱۸:۰۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@Ailin
دستم نمیرسد که در اغوش بگیرمت
ای ماه با که دست در اغوش میکنی -
نوشتهشده در ۲ بهمن ۱۴۰۳، ۶:۱۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@Ailin
دیر آمدی که دست ز دامن ندارمت
جان مژده دادهام که چو جان در بر آرمت
-
نوشتهشده در ۴ بهمن ۱۴۰۳، ۹:۴۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@Ailin
تو را من چشم در راهم
شباهنگام
که میگیرند در شاخ تلاجن سایه ها رنگ سیاهی
وزان دلخستگانت راست اندوهی فراهم
تو را من چشم در راهمپ.ن:البته با شعر نو زیاد مشاعره نمیکنن ولی خب این به ذهنم اومد :))
-
@Ailin
تو را من چشم در راهم
شباهنگام
که میگیرند در شاخ تلاجن سایه ها رنگ سیاهی
وزان دلخستگانت راست اندوهی فراهم
تو را من چشم در راهمپ.ن:البته با شعر نو زیاد مشاعره نمیکنن ولی خب این به ذهنم اومد :))
-
im_Hana
من که چنین عیبشمار توام
در بد و نیک آینهدار توامآینه چون نقش تو بنمود راست
خود شکن آیینه شکستن خطاست@Ailin
من پلک به دیدن تو بستم
بیناتر از این شدن چگونه؟ -
@Ailin
رفت عمرم در غریبی بر بساط روزگار
گر چه هم چون مهره ی شطرنج دارم خانه ها -
@Hugin-h
تو را در آینه دیدن جمال طَلعت خویش
بیان کند که چه بودست ناشکیبا را -
نوشتهشده در ۷ بهمن ۱۴۰۳، ۱۰:۳۳ آخرین ویرایش توسط انجام شدهاین پست پاک شده!
-
نوشتهشده در ۷ بهمن ۱۴۰۳، ۱۰:۳۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@Ailin
آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است
با دوستان مروت با دشمنان مدارا -
نوشتهشده در ۷ بهمن ۱۴۰۳، ۱۷:۴۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@Ailin شب سرم به بالش ناز وصال و باز
صبح است و سیل اشک به خون شسته بالشم
-
@mr-vinyzo
میخواهم انتقام بگیرم ولی دریغ
دستم نمیرسد به گریبانِ روزگار