-
نوشتهشده در ۲۶ دی ۱۳۹۷، ۹:۲۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی
تو بمان و دگران وای به حال دگران -
نوشتهشده در ۲۶ دی ۱۳۹۷، ۹:۲۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرانوش دارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی
سنگدل این زودتر می خواستی حالا چراعمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست
من که یک امروز مهمان توام فردا چرانازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم
دیگر اکنون با جوانان نازکن با ما چراوه که با این عمرهای کوته بی اعتبار
اینهمه غافل شدن از چون منی شیدا چراشور فرهادم بپرسش سر به زیر افکنده بود
ای لب شیرین جواب تلخ سربالا چراای شب هجران که یک دم در تو چشم من نخفت
اینقدر با بخت خواب آلود من لالا چراآسمان چون جمع مشتاقان پریشان می کند
در شگفتم من نمی پاشد ز هم دنیا چرادر خزان هجر گل ای بلبل طبع حزین
خامشی شرط وفاداری بود غوغا چراشهریارا بی حبیب خود نمی کردی سفر
این سفر راه قیامت میروی تنها چرا -
نوشتهشده در ۲۶ دی ۱۳۹۷، ۹:۵۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
باز در خواب شب دوش تو را می دیدم
وای بر من که توام خواب شب دوش شدی -
نوشتهشده در ۲۶ دی ۱۳۹۷، ۹:۵۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
دلتو زدم
گفتی که بدم
آخه چه زود از چشت افتادم
حرفاتو زدیراه نیومدی
با دلی که خودم دست تو دادم
بد کردی باهام
کی اومده به جام
آخه چه جوری ببرمت از یادم
بریدم از عشق
هیجی نیست تهش
فقط همه غصه هاش مال من موند
شب بیداریام
بغض و گریه هام
کی تو این شبا یکم به فکر من بود
عوض شده راهت
چه راحته برات
اون همه خبی کردم انگاری کم بود
اموبند -
نوشتهشده در ۲۷ دی ۱۳۹۷، ۱۳:۲۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
کاروان آمد و دلخواه به همراهش نیست
با دل این قصه نگویم که به دلخواهش نیستکاروان آمد و از یوسف من نیست خبر
این چه راهیست که بیرون شدن از چاهش نیستماه من نیست در این قافله راهش ندهید
کاروان بار نبندد شب اگر ماهش نیستخواهم اندر عقبش رفت و بیاران عزیز
باری این مژده که چاهی بسر راهش نیست -
نوشتهشده در ۲۷ دی ۱۳۹۷، ۱۳:۵۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
دیدم به آتشبازی ات، شوق تماشایی به سر
آتش زدم در خود بیا، گر خود تماشا میکنی -
نوشتهشده در ۲۷ دی ۱۳۹۷، ۱۴:۱۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
آمدی وه که چه مشتاق و پریشان بودم
تا برفتی ز برم صورت بیجان بودمنه فراموشیم از ذکر تو خاموش نشاند
که در اندیشه اوصاف تو حیران بودمبی تو در دامن گلزار نخفتم یک شب
که نه در بادیه خار مغیلان بودمزنده میکرد مرا دم به دم امید وصال
ور نه دور از نظرت کشته هجران بودمبه تولای تو در آتش محنت چو خلیل
گوییا در چمن لاله و ریحان بودمتا مگر یک نفسم بوی تو آرد دم صبح
همه شب منتظر مرغ سحرخوان بودمسعدی از جور فراقت همه روز این میگفت
عهد بشکستی و من بر سر پیمان بودم
:))) -
نوشتهشده در ۲۷ دی ۱۳۹۷، ۱۴:۲۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
این ابرها را
من در قاب پنجره نگذاشته ام
که بردارم
اگر آفتاب نمی تابد
تقصیر من نیست
با این همه شرمنده توام
خانه ام
در مرز خواب و بیداری ست
زیر پلک کابوس ها
مرا ببخش اگر دوستت دارم
و کاری از دستم بر نمیآید... -
نوشتهشده در ۲۷ دی ۱۳۹۷، ۱۴:۳۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
من از راهی دور
برای خواندن خواب های تو آمدهام،
من از راهی دور
برای گفتن از گریه های خویش
راهی نیست،
در دست افشانی حروف
باید به مراسم آسان اسم تو برگردم،
من به شنیدن اسم تو عادت دارم
من
مشق نانوشته ام به دست نی،
خواندن از خواب تو آموخته ام به راه
من
باران بریده ام به وقت دی،
گفتن از گریه های تو آموخته ام به راه
به من بگو
در این برهوت بی خواب و طی،
مگر من چه کرده ام
که شاعرتر از اندوه آدمی ام آفریده اند؟ -
نوشتهشده در ۲۸ دی ۱۳۹۷، ۱۱:۱۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
از پشت تریبون دلم عشق چنین گفت
محبوب تو زیباست، قشنگ است، ملیح است
اعضای وجودم همه فریاد کشیدند
احسنت صحیح است، صحیح است، صحیح استملک الشعرای بهار
-
نوشتهشده در ۲۸ دی ۱۳۹۷، ۱۱:۱۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
میدونستم که دروغ بودن همه حرفات
میدونستم خُب
فکرّ اینکه تو نباشی یه لحظه کنارم
منو میترسوند
چقده زود همه حرفا و قول و قرارات
از یادت رفت
من آرومم با خودم تنها توو این خونه
تو خیالت تخت
میدونستم اگه هرجایی باشی تو بی من
حرفی از من نیست
کنارِ تو چه باشم چه نباشم انگار
منو یادت نیست
من هنوزم که هنوزه مثل قدیما
عاشقت هستم
نمیدونم گناهم چی بوده که تو قلبت
زده شد از من
دوسِت دارم ولی انگار ، دلِ تو با من نیست
میدونم اگه رفتنی باشم ، کسی منتظرم نیست
عشقی که به پایِ تو دادم ، به خدا کم نیست
دوسِت دارم ولی انگار ، دلِ تو با من نیست
میدونم اگه رفتنی باشم ، کسی منتظرم نیست
عشقی که به پایِ تو دادم ، به خدا کم نیست
میدونستم یه روزی میری ، اما نه اینقد زود
واسه من سخته ولی انگار ، واسه تو راحت بود
بگو کی آخه جای من اومد ، قلبِ تو رو لرزوند
من میخواستم که فقط تو ، مالِ خودم باشی
ولی تو خیلی آسون و راحت ، منو تنها گذاشتی
به دروغ هم شده بازم ، بگو دوسم داشتی
دوسِت دارم ولی انگار ، دلِ تو با من نیست
میدونم اگه رفتنی باشم ، کسی منتظرم نیست
عشقی که به پایِ تو دادم ، به خدا کم نیست
دوسِت دارم ولی انگار ، دلِ تو با من نیست
میدونم اگه رفتنی باشم ، کسی منتظرم نیست
عشقی که به پایِ تو دادم ، به خدا کم نیست
امو بند میدونستم: -
درود آلایی های خوب
راستش من این تاپیک رو مکمل تاپیک قرابت میدونم برای همین امیدوارم اینجا هم حضور پر رنگی داشته باشین و حس خوبی رو از طریق شعر به هم انتقال بدیم .پیشاپیش از همراهی تون سپاسگزارم
با احترام
بانوپ ن : %(#ff0000)[اینجا فقط شعر بنویسید نه متن ادبی]
@دانش-آموزان-آلاء
@خیرین-کوچک-دریا-دلنوشتهشده در ۲۸ دی ۱۳۹۷، ۱۵:۲۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده%(#25aadb)[آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست/هر کجا هست خدایا به سلامت دارش]
-
نوشتهشده در ۲۸ دی ۱۳۹۷، ۲۲:۵۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
همه آرام گرفتند و شب از نیمه گذشت
وآنچه در خواب نشد چشم من و پروین است
-
نوشتهشده در ۱ بهمن ۱۳۹۷، ۱۹:۲۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
نوشتهشده در ۴ بهمن ۱۳۹۷، ۲۰:۰۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
ای دل چو حقیقت جهان هست مجاز،
چندین چه بری خواری ازین رنج دراز!تن را به قضا سپار و با درد بساز،
کاین رفته قلم ز بهر تو ناید باز...
....!!!! -
نوشتهشده در ۹ بهمن ۱۳۹۷، ۱۶:۳۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
چشم مست یار من
می خانه میریزد به هم -
نوشتهشده در ۱۰ بهمن ۱۳۹۷، ۱۴:۰۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
گرچه چشمان تو جز از پی زیبایی نیست
دل بکن! آینه این قدر تماشایی نیستحاصل خیره در آیینه شدنها آیا
دو برابر شدن غصه تنهایی نیست؟!بی سبب تا لب دریا مکشان قایق را
قایقت را بشکن! روح تو دریایی نیستآه در آینه تنها کدرت خواهد کرد
آه! دیگر دمت ای دوست مسیحایی نیستآنکه یک عمر به شوق تو در این کوچه نشست
حال وقتی به لب پنجره میآیی نیستخواستم با غم عشقش بنویسم شعری
گفت: هر خواستنی عین توانایی نیست -
نوشتهشده در ۱۱ بهمن ۱۳۹۷، ۰:۴۴ آخرین ویرایش توسط انجام شدهاین پست پاک شده!
-
نوشتهشده در ۱۲ بهمن ۱۳۹۷، ۴:۰۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
با ما سر چه داشتی ای تیره شب که باز
چون سرگذشت عشق به پایان نیامدی
شهریار
-
نوشتهشده در ۱۲ بهمن ۱۳۹۷، ۲۲:۳۰ آخرین ویرایش توسط dlrm انجام شده
گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم
چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی